
آیینهای سوگواری در بختیاری: چهارم، گُستره
در همه سرزمینهای پیرامون بختیاری آیینهای سوگواری کمابیش همانند روش سوگواری بختیاریان است. به دیگر سخن، در پهنه گسترده ای از ایران همین گونه سوگواری کرده یا می کنند. هرچند در برخی جاها بخشهایی از آیینها کنار گذاشته شده است.
در لرستان، همسایه شمال باختری بختیاریان، و کهگیلویه و بویر احمدی در جنوب باختری و خاوری و همچنین قشقایی همسایگان جنوب و جنوب خاوری ایشان هم آیینهای سوگواری کمابیش همچون بختیاریان است.
الف_ لرستان؛ سوگواری:
۱_ خاموش کردن آتش؛ لران هیچگاه آتش روشن خانواده را خاموش نمی کنند، مگر در مرگ بزرگ که آب بر «تَژگاه tazhgah (=آتشگاه) ریخته آن را خاموش می کنند.
۲_ آگاه ساختن مردم؛ با نواختن سٌرنا و دٌهٌل دیگران را از مرگ بزرگ درگذشته آگاه می کنند. این نواختن «سَحَری» یا «یاری» نامیده شده است.
۳_ پاکٌتَلی؛ آهنگ ویژهء سوگ که هنگام آذین بستن اسبِ کٌتَل نواخته می شود.
۴_ اسبِ کٌتَل؛ اسبی است که پوشاک و جنگ افزار مردِ مٌرده را بر آن می نهند.
۵_ رقص؛ سوگواران در «پُرٌس (پُرسه) دستهای یکدیگر را گرفته به آهنگ «رارا» به سوگ می رقصند.
۶_ خودٌزنی؛ زنان به آهنگ سوگواری راه می روند و با ناخن چهرهء خود می خراشند تا خون روان شود.
۷_ گفتن و گریستن؛ زنان به تکخوانی یا همسَرایی می خوانند و می مویند. مویه خوانی مردان را «موُر» می گویند.
ب_ گور و سنگ گورها؛ گورستانها بیشترینه بر زمینهای بلند برپا می شود. سنگ گورها ایستاده کار گذاشته شده گیسوان بافتهء بریده مادر، خواهر و همسر مرد مرده بر سنگ گور می آویزند.
بر سنگ گور کنده کاریهای گوناگون می نگارند؛ خانی که شماری از پیروان در رکاب اویند و به شیری تیر می اندازد و شیر، خود به دنبال آهویی ست. چند تازی گله ای بُزِکوهی را دنبال می کنند. مردی بازی را به سوی کوهی پَر می دهد. شماری سوار آماده نبرد اند یا گروهی زن می رقصند. نیز روی سنگ زنان شانه یکسو و بر سنگ گور مردان شانه دولبه نگاشته می شود(۱).
ب_ کهگیلویه و بویر احمدی؛ سوگواری:
در مرگ بزرگان و به ویژه جوانان و شهیدان اسب وی زین کرده رکابها را روی زین برمی گردانند. جنگ افزار و رخت دامادیش را هم بر پشت اسب می نهند. مرد و زن به گروه به آرامی پشت اسب راه می پیمایند تا به گورستان برسند. در این گذار به آهنگ سوگ سرودهای اندوهبار می خوانند و ساز و دهل با نوایی که «توُلِ چَپ» می خوانندش همراهی می کند. زنان سرانداز خود را از شانه چپ به راست «چَپَر پیچ» می کنند. همه سیاهپوش اند. (۲). در سوگواری دوست و دشمن گرد می آیند. در سه شب نخست بر گور آتش می افروزند.
ج_ قشقایی؛ سوگواری:
بزرگان خانواده و طایفه می کوشند تا پیش از آشکار شدن نشانه های مرگ، کسی نگِرید. پس از آشکار شدن مرگ همگان برای موییدن و گریستن آزاد هستند. چنانچه کسی شباهنگام درگذشته باشد از خاکسپردن وی خودداری کرده، تنش را در گلیم و مانند آن پیچیده زنگی بالای سرش می آویزند. سپس چنین می کنند:
۱_ شُستار (=غَسل) مرده در آب روان.
۲_ پوشاندن مرده با پارچه سیاه برای جوانان یا شال و ترمه برای سالداران.
۳_ سه بار گذاشتن و برداشتن تابوت مرده در برابر چادر یا خانه مرده. برآنند که با این کار اندوه باز نمی گردد.
۴_ کُتل بستن بهترینِ اسبها با پارچه های زربفت و رنگین و همراهی گروهی بزرگ از سواران و همراه بردن اسب کتل در همه جا به جایی های خانواده تا زمانی دراز پس از خاکسپاری و برگزاری آیینهای سوگ.
۵_ نواختن «دُهُلِ وارونه» و ساز به هنگام شیون و مویه سوگواران، تا یک هفته.
۶_ رقص سوگ نزدیکان جوانِِ درگذشته با دستمال سیاه.
۷_ افشاندن خاک و خاکستر بر سر خود و دیگر سوگواران هنگام بردن تابوت به گورستان.
۸_ گریبان دریدن خویشان و نزدیکان.
۹_ بستن شال مردان و سرانداز زنان روی شانه چپ و زیر بغل راست.
۱۰_ خودداری مردان از تراشیدن ریش تا یک هفته.
۱۱_ پیاده راه رفتن مردان پشت تابوت با دستهای زیر بغل زده چون سرمازدگان. سرها همه فروافکنده.
سوگواری در میان قشقاییان تا پیش از دمیدن خورشید نوروزی پایان می گیرد. به درخواست ریش سفیدان و بزرگان، مردان و زنان شال و سرانداز خود به روال پیش از سوگواری به کار می برند. این هنگام مردان ریش خود را می تراشند. گریبانهای چاک زده را می دوزند. میان نخهایی که گریبان به آن می دوزند باید نخ قرمز هم باشد.
گورستانهای قشقایی بر تپه ها و بلندیها ست. بر گور بزرگان و دلیران تندیس شیر کار می گذارند.(۳).
د_ کرمانشاه؛ سوگواری:
آیینها همچنان برای مردان بزرگ برگزار می شد. اسب کتل هم همچنان در سوگواریهای کرمانشاه در کار بود. یک دست رخت «رسمی» (=محلی) مرده را بر روی زین اسب کتل نهاده، گیسوان بریده زنان را از دو سوی آن می آویختند. روی خراشیدن و «وای وای» گفتن از آیینهای سوگواری بود. هنگام اوج گرفتن مویه، مردان کلاه گِل اندود کرده خود را بر زمین زده بر سر مشت می کوبیدند.(۴).
ه_ شیراز:
تا یک سده پیش برای آگاهاندن مردم از درگذشت مردان بزرگ «دهل وارو» می زدند، و اسب کتل می آراستند. یاد کردن از مرده و ویژگیهای او کار زنان بود و به بانگ بلند . این آیین را «زبان گرفتن» می گفتند. بزرگان مرده را تا شش در سرای نشیمن خانواده به خاک می سپردند سپس به گورستان برده خاک می کردند. بر گور پهلوانان تندیس شیر سنگی می گذاشتند. روی خراشیدن و موی کندن هم از آیین بود.
***
تکه ها و گوشه هایی از این آیینها در اینجا و آنجا باز مانده بود و هست. همچون به خاک سپردن بزرگان کاشان در سردابه (=زیرزمین) خانه خودشان یا کار گذاشتن تندیس شیر سنگی بر گور دلیران در ارمنستان و آذربایجان(۵). یا در شهر هندیجان در خوزستان، که بیشتر مردم آن لر اند سوگواران رو به روی خانواده داغدار ایستاده از دیدار و رفتار مرده یاد می کنند.
گیلان:
در اِشکِور گیلان گورها و گورستانها بیشتر کنار رودخانه، بر بلندترین زمینها، و روی به آفتاب است. همواره درخت گردو یا فندق بر گورها نشانده اند. چنانچه در گورهای کهن کالبدی باز مانده باشد همیشه با رخت درستی همچون پوشاک زندگان، با دست و پای گذاشته شده در میانه تن دیده می شود. درست چون رویان(=جنین) در زهدان مادر، یا به گفته مردم اشکور:
عَینِ وَچه مارِ شِکَم مِن دَبی
همچون بچه میان شکم مادر است.
بر گور بزرگان درخت بلوط/ مازو می کاشتند و زیر بغل مردِ مرده تکه ای چوب بید که آیه ای از قرآن بر آن نوشته و لای پنبه پیچیده شده بود می نهادند. بر درخت نیز پارچه یا نخ سبز به نشانه نیاز می آویختند. زیر ناخنهای دست و پای مرده را با سُکی چوبی می کشیدند و سپس آن تکه چوب را به دور می افکندند. سه شبِ پیاپی پس از خاکسپاری، بر گور آتش می افروختند.
هنگام سوگواری، زنان «اوُشمارهِ(=شیون و گفتن) کرده، روی خراشیده، موی کنده بر سر خود و دیگران خاک و پوشال گندم می افشانند. مردان پیرهن بر تن دریده بر سر خود می زنند. مردان در زمان سوگواری از تراشیدن ریش و زنان از حنا بستن و پوشیدن رخت رنگی و رفتن به گرمابه خودداری می کنند. زنان از پُرسه و سوگ یکسره به خانه بازمی گردند. پیش از درآمدن به خانه، زنان چادر از سر برگرفته بیرون خانه می نهند.
در جایی که مرده درگذشته است تا سه شبانه روز تکه سنگی و جام آبی می نهند. در روزهای سوگواری زنان روسری سفید بر سر می کنند و مردان همراه بهترین رخت خود پیراهن سفید بَر می کنند. به هر روی برای پایان دادن به سوگواری یکی از بزرگان پای درمیان گذاشته مردان و زنان را به روال شناخته شده بازمی خواند. بیشتر، این بازگشت به روال و پایان سوگواری در ماههای محرّم و صفر انجام می گیرد.
در تالِش در سوی دیگر گیلان رخت مرد بزرگ خانواده را پس از مرگ وی نگهمیدارند تا بپوسد و از میان برود. رخت مرد جوان مرده را به آب رودخانه می سپارند تا با خود ببرد. رخت زنان را نه چنین، که نزد خانواده نگهداری می کنند. تالشان هم به نشانه سوگ رخت سیاه می پوشند و کفش سیاه به پای می کنند.
هنگام سوگواری زن و مرد خود را می زنند و می خراشند و زنان موی پریشان کرده «بَرَموُن(=مویه) می کنند. تالشان به نشانه سوگ گریبان جامه های خود را می درند و پیرهن بر تن پاره می کنند. گریبان چاک زده و جامه دریده را هرگز نمی دوزند، می گذارند تا بپوسد. اگر جوانی مرده باشد پای برهنه، پشت سر تابوت به گورستان می روند، و زن و مرد یک به یک روی گور می خوابند. اگر از مرده کودکی باز مانده باشد افزون بر پوشاندن رخت سیاه، پیشانی او را هم پارچه سیاه می بندند. بر سر گور، مادر و خواهر جوان درگذشته مویه گری کرده «دَم» می گیرند و سرود می خوانند. روز سوم زنجیر می زنند و «عَلَم و کُتل» به گورستان می برند. اگر مرده پیش از زن خواستن و زناشویی از این جهان رفته باشد آینه – شمعدان بر گور می نهند.در سردسیر تالش گورستانها در بلندیها ست و سنگ گورها ایستاده. بر گور درخت می نشانند. شب در خانه مرده گرد آمده نیکیهایش را یاد می کنند.
***
بُنمایه ها:
افزون بر دیده و شنیده های نگارنده در میانه سالهای ۱۳۶۰- ۱۳۷۰ خورشیدی، سندهای نوشتاری چندی هم یافت شد.
۱-۱ ساکی، علی محمد: جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرم آباد، ۱۳۴۳، ص ۸۶
۱-۲ راولینسون، هنری: سفرنامه گذر از زهاب به خوزستان، برگردان سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، ۱۳۶۲، صص ۵۵ و ۳-۶۲
۱-۳ دوبُد، بارون: دو سفرنامه دربارهء لرستان، برگردان لیلی بختیار و سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۴۴
۱-۴ دوراند، ئ.آر: سفرنامهء دوراند: برگردان علی محمد ساکی، خرم آباد، ۱۳۴۶، ص ۱۶۲
۱-۵ ایزدپناه، حمید: فرهنگ لری، تهران، ۱۳۴۳، اسب کُتل
۱-۶ ایزدپناه، حمید: آثار باستانی و تاریخی لرستان، (ج۱)، تهران، ۱۳۵۰، ص۱۹
۲-۱ باور، محمود: کهگیلویه و ایلات آن، گچساران، ۱۳۲۷، ص۴۹
۲-۲ ماهنامهء نور، ویژه نامه هنر و فرهنگ ایل بویر احمدی، شماره دهم و یازدهم، اسفند ۱۳۵۹، تهران، تَک نگاری مرگ در ایل بویر احمد
۳-۱ نامهء نور، ویژه نامه هنر و ادبیات ایل قشقایی، شماره ششم و هفتم، بهمن ۱۳۵۸، تهران، تک نگاری «از زبان بچه های ایل»، گفتگو با فرود گرگین پور
۳-۲ بهمن بیگی، محمد بهمن: عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، ۱۳۲۴، صص۶-۸۵
۴- فرید، مسعود: خاطرات فرید، تهران، ۱۳۵۴، ص ۴۵۸
۵- افضل الملک، غلامحسین: افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعد وندیان، تهران، ۱۳۶۱، ص۳۱۹
پی نوشت:
در آیینهای سوگواری در همه جای ایران پذیرایی ناهار یا شام از مهمانان در سراسر روزهای سوگواری از روش و هنجار است. آیینهای پایانی هم به همین روش. دو نکته درخور نگرش؛
۱- خوراک بیش از نیاز پخته و فراهم می شود.
۲- پس از پایان آیینهای سوگ و پُرسه نیز به آشنا و بیگانه خوراک داده می شود. در بیشتر جاهای ایران این خوراک دادن را «خیرات» می گویند و بیشترینه با «حلوا» و برخی جاها «پلوی شیرین» همراه است، همچون شیراز.
به هر روی پس از پایان آیینهای پُرسه و پذیرایی و هنگام رفتن مهمانان، خانواده داغدار از همراه داری(=بدرقه) ایشان خودداری می کنند.
نیز نک به:
نوا و رقص رارا:
https://www.instagram.com/p/CQ6N0dmnNIG/?igsh=Z2JpaHQwdDR2ZWV3
دیدگاهتان را بنویسید