ایران، انقلاب و اسلام
با گذر زمان کسانی که از برپایی رژیم اسلامی ناخرسند شدند با سه داوری به میان آمدند:
۱- محمد رضا شاه پهلوی خودش فرمانروایی را به روحانیان واگذار کرد!
۲- نوشته ها و گفته های دکتر علی شریعتی انگیزهء گرایش به برپایی رژیمی دینی در ایران شد.
۳- رهبری انقلاب سخنی گفت ولی راهی دیگر رفت.
دیرتر به راستی آزمایی هر سه دیدگاه خواهیم پرداخت. این زمان این پرسش را باید در میان آورد؛ نکتهء همانند در این سه داوری چیست؟
هر سه دیدگاه بر آن اند که که گرایشی به برپایی رژیمی دینی در مردم نبود و تنها یک تن، شاه، دکتر علی شریعتی و یا رهبری انقلاب، مردم و کشور را به برپایی چنین رژیمی واداشتند و رهنمون شدند. آیا به راستی چنین بود؟
نزد بسیاری کسان پیروزی مشروطه خواهان بر مشروعه گرایان به معنی کنار نهادن دین از پهنهء سیاست ایران دانسته و دریافته شده و از آن پس کسی پروای همراهی و همکاری دین و سیاست نداشته است.
نخستین نکته ای که باید یادآور شد آن است که تا پیش از مشروطیت میانداری روحانیان در سیاست نمونه وار و فراخورِ رویدادی اجتماعی – سیاسی و گاه به درخواست خودِ شاهان می بود. قانون اساسی مشروطه، بودنِ روحانیان در سیاست و بَرْنِگری (نظارت) ایشان بر روند قانونگزاری را پذیرفت و گواهی کرد. از آن پس روحانیان برابرِ قانونِ ملّی پروانهء «وِتو کردن» یافتند.
ولی بَرْنِگَریِ دینی بر گردش کار قانونگزاری و گرداندن کار کشور تنها در همان برنگری روحانیان ردهء نخستِ کشور کَرانمَند و محدود نبود، که بسیاری از سیاستمداران بلندپایهء کشور باور داشتند که روشِ پسندیده و درخورْ برای کشورداریْ برگزیدن و پیروی از اِنگارِگانِ (ایده ئولوژی) اسلامی ست.
نامبُردارترین سخن در این باره چنین هست: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما ست.
هر چند بسیاری پنداشته اند که این سخن گفتهء آیت الله سید حسن مدرس است درست آنکه میرزا علی اکبر شیخ الاسلام اصفهانی در نشست هجدهم خرداد۱۳۰۱ مجلس شورای ملی چنین گفت و سید حسن مدرس در نشست مجلس و در بازخواست (استیضاح) دولت مستوفی الممالک، یک سال و سه روز پس از سخن شیخ الاسلام اصفهانی گفت: منشأ سیاست ما دیانت ما ست.
به دیگرْ سخن همان دیدگاه را گواهی کرد.
سپس سخنان دکتر محمد مصدق چنین است؛
《جلسه مورخ ۲۹/شهریور/۱۳۰۵ مجلس شورای ملی》
عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم(ص) پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است لذا سلطان ایران است و بر هر ایرانی دیانتمند و هر مسلمان شرافتمند فرض است در اجراء فرموده پیغمبر خدا که میفرماید:《الا یعلوا و لا یُعلی علیه》از وطن خود دفاع کند اگر فاتح شد عالم دیانت و ایرانیت را روحی تازه دمیده و چنانچه مغلوب و مقتول شد در راه خدا شربت شهادت را چشیده است.《 ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احباً عِند رَبهم یُرزقون》
یا؛
۹ آبان ۱۳۰۴ ( صورت مذاکرات مجلس شورای ملی)
مصدق: بنده در سال گذشته در حضور آقایان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت وملت خیانت نکنم.آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنی دارم به احترام این قرآن برخیزند. ( آن گاه کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورده حضار قیام نمودند).
مصدق:اشهدان لااله الا الله بنده عرض میکنم ایرانیتم و اسلامیتم به بنده اجازه نمیدهد و بنده را مجبور می کند که در یک همچو مجلسی که حجج اسلام نشسته اند واز نمایندگان محترم ملت نشسته اند و اولاد فاطمه و پیغبر خدا حضور دارند یک لیسانسه که رای یکی پنج قران بخرد و توی صندوق بریزد، این نمی تواند مملکت را حفظ کند.پس باید مملکت را همیشه اصل اسلامیت حفظ کند.توضیحا”عرض میکنم که مملکت سوییس مرکب از ۲۵ دولت و قانون جزایی هر یک جداست.بعضی ازآنها قاتل را قصاص میکنند و بعضی او را حبس می نمایند. اگر ما فرنگی ‘مآب باشیم لابدیم که از قوانین فرنگستان بین حبس و قصاص،حبس را انتخاب کنیم. این انتخاب گذشته از اینکه برخلاف مذهب است صلاح هم نیست زیرا فلسفه مجازات قاتل بنا به قول اکثریت قریب به اتفاق جزاییون عبرت است و در مملکت ما تا قصاص نشود عبرت نمی گیرند.در این مملکت حبس که سبب عبرت نیست.امروز در ممکت ما اصل اسلامیت است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی شودمگراین که حیات او قطع شده، اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست.
محمد رضا شاه پهلوی نیز چنین گفت:
اسلام ، همانطوری که گفتم، اسلامِ روزِ اول است، و این کاری که ما می کنیم و این موادِ انقلاب ایران، تمام استوار بر همان اصول است. از بیانات رهبر انقلاب ایران اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران ( با موضوع انطباق منشور انقلاب سفید با دین اسلام ) در یازدهمین سالروز انقلاب شاه و ملّت در کنگره حزب ایران نوین به تاریخ ۶ بهمن ۱۳۵۲ خورشیدی – ۲۵۳۲ شاهنشاهی @Pahlavi2_history
. اسلام ، همانطوری که گفتم، اسلامِ روزِ اول است، و این کاری که ما می کنیم و این موادِ انقلاب ایران، تمام استوار بر همان اصول است.
آنچه که یاد شد نمونه از بسیار است و به خودیِ خود نشانه ای نیرومند از زمینهء گرایش و باور به اسلام همچون روش شایستهء کشورداری ست.
***
در قانون اساسی مشروطه شاه رئیس قوه مجریه است. نخست وزیری سمتی عرفی ست، نه قانونی.
متن قانون اساسی مشروطه:
**********************
دیدگاه مشروطه ستیزان:
اعلامیه شیخ فضل الله نوری
در باره مشروطه
هر کس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد ، مرتد است
و طبق قانون اسلام،
خونش حلال است،
زنش مصادره می شود
و اموالش نیز همینطور
ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.
ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ
ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ
ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ،
ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ
(یعنی ایرانیان پیش از اسلام)
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ، ﻣﺪﺣ ﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ،
ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ،
ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ!؟
ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ،
ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛
ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ (ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ، ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ۷ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
«ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ، ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ»
ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ،
«ﺷﺎﻉ ﻭ ﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»،
ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ [ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ،
ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ:
«اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ،
ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ»
ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ،
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ، ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.
ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ،
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ،
ﻣُﻨﺎﻓﯽ [ﺍﺳﺖ] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ،
ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ
ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ،
ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ»
منبع:
ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻠﻪ_ ﻧﻮﺭﯼ،
ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ، ﺻﻔﺤﻪﻫﺎﯼ ١۵١ تا ١۶٧
رضا براهنی نویسنده، شاعر و منتقد ادبی متولد ۱۳۱۴ در تبریز است. او عضو کانون نویسندگان ایران و رئیس سابق انجمن قلم کانادا است. آثار او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شدهاست.
به گزارش پرتال امام خمینی(س) به نقل از فارس، آنچه در پی میآید نامهای از رضا براهنی است که در دوران اقامت حضرت امام خمینی(ره) در نوفل لو شاتو، توسط دکتر ابراهیم یزدی به حضور ایشان ارسال داشته است. این نامه اخیرا در جلد دوم کتاب خاطرات یزدی آمده است.
نامه رضا براهنی به ابراهیم یزدی
تاریخ: ۷ دی ۱۳۵۷ ـ مریلند، امریکا
دوست عزیز و ارجمند آقای دکتر یزدی پس از سلام، خیلی خوشحال هستم که بالاخره در واشنگتن دیداری که من ماهها به دنبالش بودم صورت گرفت. امیدوارم از این دیدارها باز هم در آینده داشته باشیم.
انقلاب در ایران به تمام قدرت پیش میرود. از امثال دکتر صدیقی که سر پیری به معرکهگیری برخاسته، هیچ کاری ساخته نخواهد بود. بعضی اشخاص آن قدر عقده دارند که درست لب گور خیانت میکنند و آن نام بیچیز و بیفایدهای را که داشتند، به گنداب پهلوی آلوده میکنند. در جوف نامه ضمیمه، نامهای است که حضور حضرت آیتالله خمینی نوشتهام، به اضافه مقالهای که در باب انقلاب ایران نوشته، برای اطلاع ایشان از نحوه فکرم در باره انقلاب پیوست کردهام. استدعا دارم هر دو را به ایشان تقدیم فرمایید. امیدوارم حضرت آقای {امام} خمینی، شما و بقیه دوستان نظرتان را درباره مقاله برایم بنویسید. از راهنمایی همه از پیش تشکر میکنم. سید علیاصغر چهار پنج روزی بیمارستان بود. دکتر خوشنویس عملش کرده، گویا غدهای از سینهاش در آورده بهش میگفت که بخیر گذشته. هنوز پس از عمل با خود سید صحبت نکردهام. نمیدانم روابط شما با سید علیاصغر چگونه است.
آیا از طرف شما احوالپرسی خواهد شد؟ دست شما و دیگران را از دور میفشارم. به امید پیروزی رضا براهنی
نامه رضا براهنی به امام خمینی(س)
تاریخ: ۷ دی ۱۳۵۷
حضرت آیتاللهالعظمی روحالله خمینی، مبارز بزرگ انقلاب ایران
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
میهمنا به رفیقان خود رسان بازم
پس از سلام و درود و تهنیت فراوان، من از دوستان شادروانان جلال آلاحمد و دکتر شریعتی و نویسنده شجاع ایران دکتر علیاصغر حاج سید جوادی هستم. بارها و بارها، وقتی با دکتر سید جوادی صحبت کردهام، ایشان اشتیاق دیدار آن حضرت، رهبر بزرگ اسلام و انقلاب ایران را با ایشان در میان گذاشتهام، چون قرار بود ایشان به غرب سفر کنند، زیارت آن حضرت را موکول به زمانی کردهایم که ایشان رخصت سفر به این سوها را پیدا کنند. شاید به همت و رهبری آن حضرت و کوشش بزرگ ملت ایران به زودی این دیدار در کشور خودمان و در میان مردم خودمان صورت بگیرد. اشتیاق دیدارم را از دوست ارجمند آقای دکتر یزدی هم پنهان نتوانستهام بکنم. استواری، استقامت، خرد عظیم سیاسی و شجاعت توأم با هوشیاری آن حضرت و فروتنی توأم با بردباری که در برابر ظالم خیرهسری چون شاه و اشرار سرمایهپرست و سرمایهدار در امریکا و صهیونیسم جهانی از خود متجلی ساختهاید، چراغ روشنی بوده است فرا راه تمام کسانی که تاکنون در سراسر جهان، بویژه ایران، قدم در راه مبارزه انقلابی گذاشتهاند.
مردم عزیز، نجیب و انساندوست ما که قرنها تحت فشار خودکامگی چون شاهان پهلوی زیسته، سروش آزادی را از زبان آن حضرت شنیده و با افشاندن خون خود و نثار جانهای عزیز خود بدان سروش پاسخ مثبت دادهاند.
انقلاب ایران از کلمات ساده، سنجیده، قابل فهم، رسا، انسانی، هوشیارانه آن ملهم و قوی شده، بالیده و سرانجام به جنگلی از درختان تناور تبدیل شده که دیگر نه تبر قشون شاه میتواند بزند و بیندازدش و نه قورخانه بزرگترین قدرت تاریخ یعنی امریکا میتواند بسوزاند و خاکسترش کند. درود این شاگرد ناچیز انقلاب را که نه داعیهای دارد و نه دارودستهای و فقط نوک ناچیز قلمش را دارد و شب و روز با وجود بضاعت مزجاتش مینویسد تا شاید در حدود خود پردههای ظلم و ظلمت را در همان دور و بر خود کنار بزند، بپذیرید و نیز تسلیت صمیمی مرا به خاطر جاننثارها و شهادتهای فرزندان عزیز وطنمان که فوجفوج به خاک میافتند تا روزی مردم ایران آفتاب روشن آزادی را در برابر خود ببینند.
در مقالهای که ضمیمه تقدیم حضورتان کرده، کوشیدهام جنبههای مختلف انقلاب کنونی ایران را تا آنجا که عقل ناقص و قاصرم اجازه میداد، روشن کنم. از نگرانیهایم هم صحبت کردهام. امیدوارم در این مقاله به دیده محبت نگاه کنید و از راهنماییها و ارشاد خود بیبهرهام نگذارید.
سلامت و پیروزی آن حضرت و پیروزی انقلاب بزرگ ایران، آرزوی قلبی من است.
با احترام و ارادت صمیمانه. رضا براهنی
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n21026/%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9_%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1_%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%B3_
·
آیا محمد مصدق در تدوین قانون مدنیِ ایران نقش داشت؟
دکتر رضا یعقوبی
قانون مدنی ستون فقرات نظام حقوقی هر کشور است. هر چقدر مفاد این قانون برآمده از سنتهای ملی و تاریخی جاری و حاکم بر جامعه و به تعبیر ثقهالاسلام تبریزی منطبق با «مذاق مملکت» باشد، قوام و دوام و کارآمدی آن بیشتر است. قانون مدنی ایران نیز از این جهت، هیأت تدوینکنندگان قانون مدنی، که از علما و اساتید مبرّز حقوق بودند، بر مبنای فقه شیعه تدوین کردند و به تصویب مجلس شورای ملی رسید. از آنجا که این قانون در زمان وزارت عدلیۀ علیاکبر داور تصویب شد، برخی ادعا کردهاند که داور درصدد تدوین قانون مدنی براساس قوانین غربی و با استفاده از نظرات مستشاران خارجی بود ولی با مخالفت مصدق و تحت تأثیر سخنان وی در مجلس ششم مشروطه، از این نظر عدول کرد و قانون مدنی را براساس فقه شیعه و توسط هیأتی ایرانی تدوین نمود. این تحقیق با مطالعه و تطبیق اسناد تاریخی مرتبط با این موضوع، اصالت این ادعا را بررسی نموده و به این نتیجه رسیده است که نه داور درصدد تدوین قانون مدنی براساس قوانین غربی بوده است و نه مصدق در آن مقطع چنین ادعایی داشته است.
متن کامل مقاله را اینجا ببینید:
https://lawresearchmagazine.sbu.ac.ir/article_94193.html
بسیار اموزنده.
دیدگاه مشروطه ستیزان:
بُنیابی پدیده ای اجتماعی – سیاسی
اعلامیه شیخ فضل الله نوری
در باره مشروطه
هر کس به قانونگذاری اعتقاد داشته باشد ، مرتد است
و طبق قانون اسلام،
خونش حلال است،
زنش مصادره می شود
و اموالش نیز همینطور
ﺑﻨﺪ۱- ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻧﻮ، ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.
ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ
ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﺳﻼﻡ
ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ،
ﺯﻧﺶ مصادره ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ.
ﺑﻨﺪ۲- ﻋﺠﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ
(یعنی ایرانیان پیش از اسلام)
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪﺧﻮﺍﻫﺎﻥ، ﻣﺪﺣ ﺸﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ،
ﺧﺒﯿﺚﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
«ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ،
ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ!؟
ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ،
ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛
ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟»
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ (ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ، ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ۷ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ:
«ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ، ﻣﺘﺴﺎﻭﯼ ﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ»
ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ،
«ﺷﺎﻉ ﻭ ﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ»،
ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ مشرﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ [ﺁﻥ]، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ،
ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ ﮐﻪ:
«اﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ،
ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ.»
ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ»
ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
«ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ، ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ،
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ، ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ.
ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ،
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ،
ﻣُﻨﺎﻓﯽ [ﺍﺳﺖ] ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
ﺍﯼ ﺑﯽﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽﻏﯿﺮﺕ،
ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ
ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩ[ﻩ] ﺗﻮ ﺭﺍ،
ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ»
منبع:
ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻠﻪ_ ﻧﻮﺭﯼ،
ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ، ﺻﻔﺤﻪﻫﺎﯼ ١۵١ تا ١۶٧