در شناخت استوره، حماسه و قصه
۱) استوره بازگویی و در بُنِ خود بازآفرینی کارهایی ست که مردم روزگاران گذشته می پنداشتند در زمان بی آغاز و بی انجام (Ilo Tempora)روی داده و دربارهء ایزدان و آفریدگان و پیوند میان ایشان است. نیز استوره نشاندهندهء جایگاه آدمیان در این جهان است. این بازگویی و بازآفرینی، کاری ست ورجاوند. استوره پدیده ای ست کارکردی و کاربرد آن در پاسخ دادن به نیازهای روانْ تنیِ انسان است. استوره جهانبینی انسان روزگار کهن است و انگیزه و پایهء رفتارهای گروهی و ساختارهای همگانی. پس «نمونهء بنیادی» ست (Archetype)* .
استوره توان فرا خواندن نیروی خوب و دوستدار را در دسترس باورداران می گذارد. ازینرو استوره همواره با برگزاری آیینهای پیوسته به خود بازگویی می شود. برای نمونه، استورهء سیاوش که آیینهای آن در فارس به نام «سووشون» و در بختیاری به نام «گرمسیری» تا روزگار ما پاییده است.
گاهی می شود که استوره خود فراموش شود، با این همه آیینهای آن همچنان پا بر جا بماند، همچون پرهیز از آلودن آب روان در گیلان یا سوگند به آب رود در بختیاری که در بُنِ خود گونه ای بزرگداشتِ ایزد بانو «اناهیتا»ست. نیز گاهی می شود که استوره ای همراه آیینهایش از یادها برود با این همه، چارچوب فراهم آمده از آن همچنان بر ناخودآگاه گروهی چیره باشد، همچون سه رنگ سرخ و سفید و سبز درفش ایران که هر یک رنگ ویژهء پوشاک سه پایهء مردمی ایرانیان باستان یعنی آرتشتاران، دینیاران و کشاورزان بود.
۲) حماسه بازگوییِ پهلوانیِ شاهان، بزرگان و فرمانروایان است. این پهلوانی ها همه در روزگاری کهن روی داده است. با این همه بیشترینه آغازین و ازلی نیست، درست باژگونهء استوره که همواره آغازین است. گاهی حماسه دربارهء روزگاری تاریخی ست، نوتر یا کهنتر، همچون بخش ساسانیان در شاهنامه. حماسه هم کمابیش پشتیبان رفتار و ساختار گروهی مردم است، در روزگار پدیدار گشتن و روی دادنش. بدین روش که در بسیاری حماسه ها از نمونه های رفتاری و بنیادهای گروهی و ارزشهای همگانی نشانه ها می توان یافت. به دیگر سخن سامانه ای برای ارزشگذاری و ارزیابی همگانی پدید می آورد. بازگویی حماسه با آیین ویژه ای همراه نیست. حماسه، نه چون استوره، در زمان ویژه ای هم بازگویی نمی شود. حماسه را می توان هر کجا و هر زمان بازگویی کرد. با این همه همانندیهای بسیار میان حماسه و استوره می توان یافت، و پر دور نیست که حماسه را هم همچون استوره گونه ای جهانبینی بشماریم. یا گونه ای آرمانْ _ شناخت. ازینرو می توان دریافت که چرا حماسه گاهی برداشتهای جهانشناختی دارد. یعنی همچون استوره پدیده ای فلسفی در خود دارد. رویهمرفته، حماسه بیشتر آرمانگرایانه (ایده ئولوژیک) است تا چیزهای دیگر. حماسه و استوره زمانهای بسیار با یکدیگر پیوند دارد: در هر دو پیوند ایزدان و پهلوانان سرنوشت ساز است و فرجام کارها را پدید می آورد. حماسه با استوره داد و ستد هم دارد، گاهی ایزدان به گونهء شاهان پدیدار می شوند و گاه شاهان در گذر زمان خدا می شوند. برای نمونه شاهان پیشدادی که ایزدانند و شاه می شوند و جمشید شاهی ست که در فرجام خدا می شود.
* برابر نهادهای چندی برای این واژه در فارسی پیشنهاد شده است که «خاطرهء ازلی» «کهن نمودگ» و «کهن الگو» را از آن میان می توان یاد کرد. بنا به تعریف هیچ یک از این برابر نهادها را نمی توان علمی و درست دانست.
۳) داستانهای پهلوانی، یکی از پدیده های در خورِ نگرش داستانهای پهلوانی مردمی ست که زیر نام «اَیّاری / عیّاری» و جوانمردی ساخته می شود. هرچند این گونه داستانها در نگاه نخست حماسی می نماید به هیچ روی چنین نیست، و با داستانها و بازگویی های حماسی پیوندی ندارد. هر چند زمان روی دادن این ها هم کهن است، هیچ رنگ و روی اشرافی ندارد. این گونه داستان ها یکسره با مردم میانهء پایگان مردمی پیوسته و از ایشان است. شاید این روش راهی برای همانند سازی با “بزرگان” / اشراف بوده و یا ترفندی برای پدافند مردم میانهء شهر نشین در برابر زمینداری بزرگ. باید یاد آور شد که سر آغاز اینگونه داستانسرایی در روزگاری ست که شهرها در دامان زمینداری بزرگ اند و همزمان در بالندگی و گسترش. به دیگر سخن، زمینداران و سپهر زمینداری شهرها را گِرد فروگرفته است. پس شهر/ شهرنشینی و فرهنگ بر آمده از آن باید به شیوه ای از خود پدافند کند. ازینرو، به راستی، این داستان ها همان جهانبینی پدافندی شهرنشینان در برابر زمینداران و بزرگان می نماید. پس می توان گمان برد و پذیرفت که ریشهء بسی از این گونه داستان ها به روزگار اشکانیان باز می گردد. از درخشان ترین نمونه های این گونه داستان ها، داستان نامبردار “سَمَکِ اَیّار” است. به هر روی زبان این داستان ها نه چون زبان استوره به نمادگویی می گراید و نه چون زبان حماسه توفنده است و پر فر و شکوه.
۴) قصه، باژگونهء استوره و حماسه بی زمان است و به سادگی در گذشته روی داده است. قصه، کمابیش، از آن گروهی ویژه از مردم هم نیست و یا از آنِ بخشی و بُرشی از ایشان هم نه. با این همه قصه نه تنها همچون استوره و حماسه نمونه های رفتاری و داوری در خود دارد، که سامان دهندهء پیوندها میان آدمیان و کاهندهء برخوردهای سخت و آسیب رسان در میان ایشان است.
۵_ حماسه و تاریخ، مردم روزگار گذشته حماسه را همان تاریخ خود می انگاشتند، با این همه نه چنین است. در بیشتر زمان ها حماسه هیچ پیوندی با تاریخ نداشته است. حماسه شاید گاهی یادآوریِ گنگ و دوری از تاریخ در خود داشته باشد و به گونه ای بازگو کنندهء رویدادها و، بی گمان، به روشی گزافه گویانه. همچون نبرد اردشیر بابکان و کِرمِ هَفْتْواد که در چارچوبی حماسی آمده است. هر چند که این حماسه/ تاریخ بُنی استوره ای دارد و همان استورهء کهن اژدهاکشی و آزاد کردن آبهاست، همچون استورهء رستم یا گرشاسب و ماننده های آن.
به هر روی، می توان گفت که حماسه در پی آوردن نمونه های تکی و گروهی ست که بزرگداشته و ورجاوند است، و کار تاریخ به یاد داشتن و نگاشتن رخدادهایی ست که به راستی روی داده است. ازینرو می توان گفت که تاریخ یادداشت می کند و حماسه آرزو. حماسه نمونهء پهلوانی، درستکاری و رفتار نیکوی مَردُموار، و بسا بر پایهء کارهای ایزدان را در میان می آورد و کاری به نگارش تاریخ ندارد.
رویهمرفته بر آیند سخن آنکه:
- استوره، حماسه و قصه همه در روزگار گذشته روی داده است.
- استوره، ازلی و از آن ایزدان و ایزدشدگان است.
- حماسه در روزگار کهن و آغاز قومیت گروه پدیدار شده است.
- حماسه ویژهء پهلوانان، بزرگان و سران است.
- حماسه برای بازگویی و ارج نهادن دلیری، سربلندی، شکوه و بزرگی ست.
- قصه برای بازگویی کارهای همهء مردم از هر کجای پایگان مردمی ست.
- استوره و حماسه با یکدیگر داد و ستد دارد، همچون استورهء سیاوش و حماسهء سیاوش.
حماسه در گذر روزگاران در چهرهء ادبی هم پدیدار می شود مانند این سرودهء حافظ:
همان منزل است این جهان خراب که دیدست ایوان افراسیاب
همان مرحله ست این بیابان دور که گم شد درو لشگر سلم و تور
حماسه و داستانهای حماسی در اندیشه و کارهای همهء سرایندگان و نویسندگان و فیلسوفان ایرانی کارگر افتاده بازتاب یافته است، همچون سعدی، حافظ، مولوی و سهروردی، که در کار این یکی چهره ای نمادین هم یافته است. *
*این نوشتار برگرفته از سخنرانی نگارنده در شورای کتاب کودک، تهران، ۲۴ مهر ۱۳۶۹ برای بزرگداشت سال جهانی فردوسی ست.
پیوست:
منطق استوره
چند دهه پیش استوره شناس بزرگ، ارنست کاسیرر آلمانی، نکته ای را دریافت و روشن ساخت: ساختار اندیشهء نژاد انسان منطقی ست، هر چند از روزگاری به روزگاری این منطق می شود ناهمگن باشد، با این همه همچنان منطقی ست. ازینرو وی به روشنی استوره ها را دارای منطق دانست. نمونه ای از آنچه در این زمینه در استوره های ایرانی یافته ایم چنین است:
در استوره گفته شده است که سیاوش را برای پروریدن به رستم سپردند، و چرا؟ زیرا:
۱) سیاوش گیاه است، ایزد گیاهی ست*، آیینهای سوگ او، سووشون در فارس و گرمسیری در بختیاری، در پایان فصل کشت وآغاز سرما و مرگ گیاهان برگزار می شود. گیاه سوخته است، از همین نامش مرد سیاه یا مرد دارندهء اسب سیاه است.
۲) رستم، هم نامش آب است، «رَؤتَه. اوز. تخمن» (rauta.uz.taxman) = (رودخانهء به بیرون روان)، و هم آزاد کنندهء آبهاست، اژدها کش است.** پس این نکته را می توان در میان آورد و پذیرفت که حاجی فیروز بازگشت سیاوش به زندگی ست: که مرد است. چهره سیاه کرده، که همان گیاه سوخته است، قرمز پوش، که نماد بازگشت خون و زندگی به تن اوست، آوازهای شادیانه می خواند، به شادباش بازیابی زندگی و مژدگانی می خواهد، به انگیزه و نشانهء بازگرداندن زندگی به جهان و جهان گیاهی.
*این نکته را پنجاه سالی پیشتر شادروان مهرداد بهار دریافت.
** رئوته _ اوز _ تخمن rautah- uz taxman رودخانهء به بیرون روان درست می نماید. زیرا رستم اژدها کش است یعنی آزاد کنندهء آبهاست و سیاوش ایزد گیاهی را برای پروریدن به او می سپرند. نام مادر و پدر مادرش _ رودابه و مهراب _ نیز گمان می رود با آبها پیوند داشته باشد. همچنانکه نام پسرش سُرخاب/ سهراب. افزون بر پیوندش با آبها دیگر نشانه ها در استورهء رستم به روشنی نشاندهندهء خاستگاه مادر تباری / زنسالارانهء استوره است.
آیین چیست، تراداد (سنت) چیست؟
ا- آیین:
کارهای نمادین، شناخته شده و رایجی هستند که در جامعههای انسانی برای بهره گرفتن از نیروهای فرا سپهری (طبیعی)= (اَبَرگَر*) برگزارمیشوند.
آییینها به فراخور رویدادی نهاده (معین) در زمان پیش بینی شده و به گونه ای یکنواخت و ناگذر (بلاتغییر) برگزار می شوند همچون نوروز یا سبزه گره زدن و یا روش سوگواری. آیینها کمابیش همواره بر پایه استوره ای پدید آمده اند. «منطق» آیینها در استوره های بنیادگذار آنهاست. چون استوره ورجاوند یا مقدس انگاشته می شود هیچ دگرگونی ای در برگزاری آیینها پذیرفته نیست زیرا پیش انگاره درباره هر استوره آن است که ایزدی در زمان بی آغاز و بی انجام، ilo tempora، آن را انجام داده یا پایه گذاری کرده است. ازینرو باید بی کم و کاست همچون نمونه ایزدی باز سازی شود تا مقدس باشد، ایزدی باشد. در گفتار رایج گفته می شود این یا آن کار «شگون» دارد یا ندارد. این گفته در بُنِ خود از ایزدی بودن یا ناایزدی بودن و به دیگر سخن از مقدس یا نامقدس بودن کارها و … می گوید.
رهبری و برگزاری آیینها میتواند به دست کسانی برگزیدهء آن جامعه (مانند کاهنان، غیبگویان، جادوگران و ساحران و شمنها) باشد یا مردم عادی نیز آن را انجام دهند. همچنین می شود آئینها به گونه آشکار یا پنهان انجام شوند.
۲- تَراداد یا سُنّت:
سنت یا تراداد باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه که پشت به پشت تَرابُرده / منتقل میشود، معنایی نمادین یا ارجی ویژه دارد و ریشه آن به گذشته برمیگردد. تعطیلات همگانی و نیز پوشاک غیرمنطقی ولی به دید اجتماعی معنیدار (مانند کلاهمویی که قضات در برخی کشورهای باختری در دادگاهها بر سر میگذارند) نمونههایی برجسته از تراداد هستند. حتی هنجارهایی همچون سلام و دست دادن نیز کاری ست ترادادی یا برخاسته از سنت . سنتها میتوانند در گذر هزاران سال زنده بمانند یا اینکه گسترش پیدا کنند. سنتهایی هم هستند که به انگیزه های سیاسی یا فرهنگی در گذار کوتاهی از زمان پدید آمده اند.
برخی زمینههای پژوهشی دانشگاهی همچون مردمشناسی و زیستشناسی نیز واژه سنت یا تراداد را در زمینه آکادمیک ویژه خود به کار می برند.
بررسی کارکردی اسطوره
سامویل هنری هوک (۱) در بررسی کارکردی اسطوره می نویسد نادرست خواهد بود که بپرسیم آیا اسطوره واقعیت دارد یا نه؟ پرسش درست آنست که اسطوره چه کاری می خواهد انجام دهد؟
لذا با انتخاب پندارۀ کارکرد به عنوان معیار بررسی می توانیم اسطوره را به گونه های زیر تقسیم کنیم:
اسطورۀ آیینی (۲)
اعمال آیینی با کلام، ورد و افسون، همراهی می شد که خاصیت جادویی آنها بخش اساسی آیین را شامل می گشت. به عبارت دیگر، آیین شامل بخشی بود که اجرا می شد و بخش دیگری که گفتاری بود، در آیین، اسطورۀ سرگذشت چیزی را روایت می کرد که اجرا می شد. اسطوره اوضاع و احوالی را تشریح می نمود. کلام اسطوره برای سرگرم کردن شنونده نبود، بلکه خود از توانمندی برخوردار بود. کلام جادویی توان فراهم اوردن یا خلق دوبارۀ اوضاع و احوالی را که توصیف می کرد، داشت. (بسنجید با دیدگاه های میرچا الیاده، پ م)
اسطورۀ بنیاد (۳)
این گونه اسطوره را بیشتر اسطورۀ علت شناختی (۴) می نامند. کارکرد این گونه اسطوره بیان علت خیالی بنیاد یک عادت یا یک نام و حتی یک شیئ است.
اسطورۀ کیش (۵)
این نوع اسطوره بیشتر بر مبنای کارکرد نوینی است که توسط اسرائیلیان مورد استفاده قرار گرفت و به عنوان وسیله ای برای پیشگویی به کار برده شد، و بدین وسیله مفهوم تاریخ به مثابۀ رستگاری برای اسرائیل عرضه گردید و بر عهدۀ این قوم گذارده شد. در این کاربرد تازه، اسطوره را از نیروی جادو که دارای کاربردی آیینی بود پاک کردند. این گونه اسطوره همچنان توصیف کنندۀ اوضاع و احوال خاصی است و کارکرد آن همچنان حفظ تداوم همان اوضاع و احوال است. اما اسطورۀ کیشی نه با کمک جادو بلکه به یاری نیروی اخلاق به این کار مبادرت می ورزد.
اسطورۀ شخصیت (۶)
کارکرد اسطورۀ شخصیت آن است که تولد و کارهای برجستۀ یک قهرمان مشهور را با هاله ای از شگفتی و رمز و راز بپوشاند.
اسطورۀ جهان پس از مرگ (۷)
همانگونه که کار خدایی آفرینش به دور از افق تاریخ صورت گرفته است و تنها با زبان اسطوره می توان از آن سخن گفت، بنابراین آن کار خدایی که تاریخ را به پایان می برد نیز تنها می تواند به همین زبان به سخن درآید.
(۱) S.H. Hooke
(2) Ritual
(3)Origin
(4) Aetiological
(5)Cult
(6)Prestige
(7) Eschatological
از کتاب اساطیر خاورمیانه / سامویل هنری هوک / ترجمۀ ع.ا. بهرامی، فرنگیس مزداپور (با تلخیص)