خانه » جُستارهایی در زمینه خودشناسی/ پانزدهم: شرطی زدائیِ شش آفتِ دوستی


شرطی یعنی چه ؟

حتما” مثال سگ پاولوف را که زیست شناسی روسی بود شنیده اید. پاولوف در هر وعده خوراک که به سگش می داد، همزمان زنگی را به سِدا در می آورد. او ابزاری به معده سگ ارتباط داده بود که هنگام گرسنگی و تحریک اشتهای سگ با دیدن و بوئیدن خوراکی ترشحات معده حیوان را به بیرون هدایت می کرد.

پس از مدتی همزمان شدن سِدای زنگ و دریافت خوراکی، پاولوف دیگر به سگ خوراک نداد و فقط زنگ را به سِدا در آورد. ولی بازهم از معده سگ ترشحاتی که هنگام دیدن غذا ترشح می شد بیرون ریخت. هرچند که پاولوف زیست شناس بود و نه روانشناس ولی این آزمایش او مبنای یکی از بزرگترین کشفیات روانشناسی شد.



به این مفهوم که در آزمایش های بسیار مشخص شد که اگر به دفعات کافی (حداقل بیست و یک روز) دو محرک به طور همزمان رخ دهد، بعداً هرگاه فقط یکی از محرکها به تنهائی روی دهد احساس فرد همان احساسی خواهد بود که هنگام رخ دادن هر دو محرک بروز می کرده.



مثال ۱: اگر فرض کنیم که در بین اسباب بازیهای یک کودک چیزی شبیه به کتاب باشد و هر بار که کودک این شیئی را در دست گرفته و سعی می کند آنرا باز کند یک شوک الکتریکی به او وارد شود، این کودک رفته رفته نسبت به کتاب شرطیِ منفی پیدا می کند. بعدها وقتی به مدرسه برود به محض دیدن کتاب دچار ترس و اضطراب ناشی از آن شوک شده از درس ومدرسه گریزان می شود.



مثال ۲: اگر والدین کودکی هنگام مدرسه رفتن و درس خواندن به او توجه کرده و به او آزادی عمل داده و با شادی و تفریح او را به درس خواندن تشویق و ترغیب کنند، درس خواندن برایش کاری دلنشین و لذت بخش می شود. ولی اگر این کار را توأم با تحکم و تحقیر و جار و جنجال و یا تنبیه همراه کنند مطمئنا” درس خواندن برای آن بچه تبدیل به اعمال شاقه می شود و چون دائم احساس حقارت وناخواستنی بودن را در او زنده می کند که ناخوشایند است، این احساس ناخوشایند او را از درس و مدرسه بیزار می کند.



نحوه اثر کردن شرطی

همانطور که گفته شد وقتی دو محرک همزمان اتفاق بیفتد و این همزمانی برای حداقل بیست و یک روز تکرار شود، با حذف هر یک از محرکها محرک دوم همان اثر وقوع محرک اول را خواهد داشت.

البته اگر محرک دوم به مدت طولانی رخ دهد و محرک اول رخ ندهد به تدریج اثرش کم می شود.

مثلا” پاولوف بعد از اینکه سگش به سدای زنگ شرطی شد، مدتی به این کار یعنی به سدا در آوردن زنگ و ندادن غذا ادامه داد و به تدریج حالت شرطی در سگ از بین رفت و دیگر با به سدا درآوردن زنگ معده اش ترشح نکرد.





نتیجه مهم:

پس می توان نتیجه گرفت که با تمرین مناسب و تکرار می توان شرطی ها ی غلط را از بین برد.



آیا شرطی درست هم وجود دارد؟



بله ما می آموزیم که به مقررات و علائم راهنمائی و رانندگی توجه و طبق آن عمل کنیم، ولی اگر به این علائم بی توجه باشیم و با رد شدن از چراغ قرمز جریمه شویم یا تصادف کنیم در ما شرطی رعایت چراغ قرمز ایجاد می شود. چون وقتی به محض دیدن چراغ زرد یا قرمز پایمان روی ترمز می رود، در واقع با استفاده از یک شرطی صحیح و سالم از جان خودمان محافظت کرده و از خطر تصادف جلوگیری می کنیم.

وقتی پس از مدتی که یک مسیر مشخص را از محل کار به خانه امان با شوق طی می کنیم دیگر بدون اینکه بخواهیم دنبال مسیر درست بگردیم، ناخودآگاه آن مسیر را می پیمائیم واین یک شرطی درست است.

یا وقتی نواختن سازی را با شوق تمرین می کنیم پس از مدتی بدون اینکه فکر کنیم انگشتانمان در محل صحیح روی ساز قرار می گیرد، به این معنی که از تکنیک شرطی شدنِ درست استفاده کرده ایم. ولی اگر در این دو مورد شوقی نداشته باشیم نه راه برایمان ناخوآگاه می شود و نه ساز یاد می گیریم.





شرطی های بد کدامند؟

به شرطیهائی بد می گوئیم که در ما به صورت نیروهای بازدارنده، انفعالی و واکنش ناخواسته وتخریبی عمل می کنند.

مثال ۱: مثلاً به محض شروع به خواندن کتاب و یا یادگرفتن مطلبی خوابمان می گیرد.



آیا کتاب خواندن خواب آور است ؟؟؟ نه.

پس از دو حال خارج نیست

۱ – یا دید چشممان مشکل دارد و باید عینک مناسب تهیه کنیم.

۲ – یا به کتاب خواندن شرطی غلط دارم.

راه حل حالت اول ساده است و با مراجعه به چشم پزشک حل می شود. ولی اگر عینک مشکل را برطرف نکرد باید دنبال شرطی غلط به کتاب خواندن بگردیم.

ولی گاهی این شرطیها در سنین پائین اتفاق افتاده و ما چیزی از آن به خاطر نمی آوریم وفقط اثرات آن را تجربه می کنیم.



پس چاره چیست؟

چاره آنست که احساسی مناسب و در خور کتاب خواندن برای خود ایجاد کنیم.

چطور؟

۱- فواید کتاب خواندن را برای خودمان در فهرستی بنویسیم و دائم مرور کنیم.



۲- ساعتی را برای مطالعه انتخاب کنیم که استراحت کافی کرده ایم و محیط مان هم آرام و مناسب برای مطالعه است.



۳- آن را همراه با یک عامل دلنشین کنیم .

۴- در اوقات فراغت و به خصوص هنگام ریلکس مرتب خود را مجسم کنیم که با شوق و حضور ذهن کتاب می خوانیم.





مثال ۱: در زمان تحصیلم وقتی یک موزیک ملایم با صدای خیلی کم پخش می شد حضور ذهن بیشتری برای خواندن و یادگیری داشتم، و یا درسهای حفظ کردنی را یک دور می خواندم و سپس در حالیکه قدم می زدم برای خودم تکرار می کردم تا خواب آلوده نشوم.





مثال ۲: نسبت به کاری که مایه پیشرفتم بود کُند کاربودم و آنرا پشت گوش می انداختم.

مثلا” اگر قرار بود از شخصیتی که برای انجام کارم خیلی مهم بود وقت بگیرم به بهانه های مختلف آنرا پشت گوش می انداختم. وقتی آنرا واکنش سنجی کردم متوجه شدم که تابوی پُز و پیشرفت و پرخاش دارم. این یک شرطی بزرگ و تابو برای مهرطلب و مانع پیشرفت اوست.



شرطی هایِ عصبی:



شش دسته شرطی مهم است که در واقع مادرِ همه شرطیهاست و به آنها شش آفت دوستی می گوئیم و عبارتند از:



تحکم: این شرطی به مفهوم آنست که وقتی دیگری با ما با تحکم صحبت می کند بی اختیار احساس، فکر، گفتار، رفتار و عکس العملی نشان می دهیم که ناخودآگاه و غیر قابل کنترل و ناخواسته و آزار دهنده است.

یا ممکن است که ما رفتار عادی وی را تحکم تلقی کنیم.

تحقیر: وقتی دیگری با نگاه، رفتار و گفتارش ما را تحقیر می کند، احساس، فکر، گفتار و یا رفتاری غیر قابل کنترل و ناخواسته از ما سر می زند که برایمان آزار دهنده است.

یا ممکن است که ما رفتار عادی وی را تحقیر تلقی کنیم.



تحمیل: وقتی دیگری به ما کاری یا وضعیتی را تحمیل می کند عکس العملمان در اختیار خودمان نیست تا زیر بار آن تحمیل نرویم، و یا ممکن است که بدون اینکه تحمیلی به ما شده باشد ما آنرا تحمیل فرض کنیم.



سه رفتار فوق را “سه ت ” منفی می نامیم.



ملامت: اگر کسی ما را در مورد خاصی ملامت کند احساس، فکر, رفتار و گفتاری از ما سر می زند که ناخودآگاه و غیر قابل کنترل است و دلخواهمان نیست.



یا ممکن است که ما رفتار عادی وی را ملامت تلقی کنیم.



مخالفت: اگر کسی با ما در موردی مخالفت کند دچار احساس، فکر، رفتار و گفتاری می شویم که ناخواسته و غیر قابل کنترل است و روابطمان را تیره می کند.

یا ممکن است که ما رفتار عادی وی را مخالفت تلقی کنیم.





مُچگیری: اگر کسی اشتباهات ما را پیدا کرده و از ما مُچگیری کند دچار احساس، فکررفنار و گفتاری می شویم که ناخواسته و غیر قابل کنترل است و روابطمان را تیره می کند.

یا ممکن است که ما رفتار عادی وی را مچگیری تلقی کنیم.





سه رفتار فوق را “سه میم ” منفی می نامیم.



چرا این شرطی ها مهم اند؟



این شرطی ها احساس حقارت را ایجاد کرده و پایه گذار تمام عصبیتها درفرد هستند، که حاصل آن ایجاد خود ایده آلی در وی است. پس شناخت شرطیها کمک به شناخت ورفع عصبیتها می کند.

آیا همیشه این دیگرانند که به ما “سه ت” و “سه میم” منفی را اعمال می کنند؟ یا بیش از هر کس خودمان این آفتها را اعمال می کنیم؟







چطور این شرطی ها در ما راسخ می شوند؟



اگر رفتاری که با کودک می شود پر از این آفتها (تحکم، تحمیل، تحقیر، ملامت، مخالفت، مچگیری) باشد سبب ایجاد احساس حقارت در کودک و سپس شکل گرفتن خود ایده آلی در او می شود و به تدریج دادن این آفتها درونی می شود.

به عبارت دیگر فرد خودش دائم به خود تحکم و خود را تحقیر کرده و انجام کارهائی را به خود تحمیل می کند و دائم خود را ملامت و از خود مچگیری می کند. حتی بسیار پیش می آید که با خود مخالفت می کند.

در بعضی مواقع تمام این آفتها را به دیگران تعکیس کرده و بر ایشان اعمال می کند.

ماحصل تمام این آفتها آنست که فرد در دامن یکی از عصبیتهای مهرطلبی، برتری طلبی و عزلت طلبی و یا مقداری از هریک گرفتار می شود.

هر بار که به کودکی:

– تحکم می کنیم

– اورا تحقیر می کنیم

– و یا انجام کاری را به او تحمیل می کنیم

– و یا ملامتش می کنیم

– و یا از اشتباهاتش یک کوه می سازیم و از او مچگیری می کنیم

– و یا به شدت با او مخالفت می کنیم

با زبان بی زبانی به او می فهمانیم که دوست داشتنی و محبوب وقابل احترام نیست،

می فهمانیم که عرضه و توانائی انجام کاری را ندارد.

می فهمانیم که او صاحب اختیار و تعیین کننده نیست و مائیم که تصمیم می گیریم و تحمیل می کنیم.

می فهمانیم که موجودی حقیر و به درد نخور وناخواستنی ست.



گاهی این تحکم ( بکن ونکن) در یک غلاف محبت آمیز پیچیده شده و اطرافیان با “جانم” و “عمرم” کودک راوادار به اطاعت محض می کنند و یا با دادن سرویسهای اضافی به کودک و انجام کارهائی که از عهده خودش برمی آید احساس های نامطلوب فوق را در او تحکیم می کنیم.

وقتی به او اجازه انتخاب کردن نمی دهیم.

وقتی به او اجازه ابراز وجود، اظهار عقیده وبروز احساسات واقعی اش را نمی دهیم.



این رفتارها توأم می شود با احساس حقارت، ناخواستنی بودن، ناتوانی که همه ایجاد کننده اضطراب در کودک است، و از طرفی کودک نیازمند به مراقبت، توجه و علاقه ما به خودش است پس دائم با این رفتارها به کودک القا می کنیم که:

– یا باید تابع ما شود(مهرطلب)

– یا باید روشی در پیش بگیرد که ما را تابع خودش کند(برتری طلب) و

– یا برای در امان ماندن از شر ما از ما فاصله بگیرد(عزلت طلب).

در واقع چون این رفتارها در وی شرطی شده هر بار که خودش آن رفتار را با خود و یا دیگری انجام می دهد و یا دیگری با او انجام می دهد دچار همان احساس های نامطلوب و آزار دهنده حقارت، ناخواستنی بودن و ناتوانی می شود و اضطرابش بالا می رود و این خود باعث تحکیم بیش از پیش این شرطی ها می شود که منتهی به بالا رفتن عناد به خود درکودک می شود.



اثر سوء شرطی ها چیست؟

چون واکنش ما در مقابل شرطیهای بد ناخواسته، ناخودآگاه و غیر قابل کنترل است پس اثر سوئی در روابط ما با خودمان، کارمان، دیگران و محیط اطرافمان می گذارد که ضمن بالا بردن عناد به خود ما را از رشد و ترقی، بهبود روابط انسانی و آرامش فکری و لاجرم روحی باز می دارد. این اثرات را می توان در موارد زیر بررسی کرد:



۱- وقتی کسی ما را تحقیر می کند و یا ما کسی را تحقیر می کنیم:

– عناد به خودمان بالا می رود

– احساس حقارتمان عمیقتر می شود

– خود ایده آلیمان بزرگتر می شود

– اضطرابمان بالا می رود



حال اگر نقطه دیدمان را عوض کنیم یعنی:

– از خود بپرسیم که من چه نیازی به تحقیر دیگران دارم؟

– آیا او مرا تحقیر کرد یا من رفتار او را به تحقیر تعبیر کردم؟

– اگر او مرا تحقیر کرده:

۱- شاید رفتار بهتری بلد نیست.

۲- شاید نسبت به آدمی شبیه من قبلا” شرطی بدی داشته و حال بر من منعکس می کند.

۳- شاید احساس حقارت درونیش را بر من تعکیس می کند.



با پرسیدن این سوالها ضمن اینکه از فشار و رنج احساس حقارت خلاص می شویم، به توفیق درک دیگران نیز نائل می شویم.

۲- وقتی کسی به ما تحکم می کند رفتار ناخودآگاه و کنترل نشده خود را واکنش سنجی کنیم:

آیا در مقابل تحکم:

۱- مضطرب شده و فرمانبرداری می کنم ؟ (مهرطلبی )

۲- حالت تهاجمی به خود می گیرم ؟ (برتری طلبی)

۳- فرار را بر قرار ترجیح می دهم ؟ (عزلت طلبی)



آیا من خود به دیگران تحکم می کنم؟ چرا ؟ واکنش سنجی کنیم.



۳- وقتی کسی به من تحمیل می کند چه می کنم؟

۱- زیر بار تحمیل می روم و با خوشروئی خواسته طرف را انجام می دهم ولی به شدت احساس تحمیل می کنم ؟ (مهرطلب)

۲- قبول می کنم که آن کار را انجام دهم ولی فراموش می کنم و یا با احساس تحمیل انجام می دهم (عزلت طلب)

– من اصولا” به هر کاری که به من پیشنهاد کنند جواب رد داده و احساس تحمیل می کنم حتی اگر به نفعم باشد (عزلت طلب)

۳- اگر کسی کاری را به من تحمیل کند سرش داد می زنم و به او تحکم می کنم و از انجامش سرباز می زنم (برتری طلب)



اگر کسی مرا ملامت و از من مچگیری و با من مخالفت کند و من:

۱- احساس می کنم که حق با اوست من موجودی قابل ملامت و خطاکارم و حق با کسی ست که با من مخالفت می کند پس مهر طلبم

۲- خیلی برایم فرق نمی کند که دیگران با من چه برخوردی داشته باشند و عکس العمل خاصی به آنها نشان نمی دهم ولی از درون ناشاد و ناراضی هستم پس من عزلت طلبم.

۳- به شدت عصبانی شده و پرخاش می کنم و به هیچکس اجازه مخالفت و مچگیری و ملامت خودم را نمی دهم بلکه فقط به خودم حق می دهم با دیگران این رفتار را بکنم پس من برتری طلب هستم.



با توجه به موارد فوق چه عصبیتی نسبت به کدام آفت حساستر است؟

– مهرطلب: در مقابل تحقیر، ملامت،تحکم، تحمیل حساستر است. یعنی کوچکترین استنباط او از عدم تأیید اورا دچار احساس حقارت، ملامت خود و تحمیل می کند.

– عزلت طلب: در مقابل تحمیل حساس تر است. یعنی حتی اگر از او خواهش کنند احساس تحمیل می کند. حتی گاهی داوطلب انجام کاری می شود ولی احساس تحمیل کرده و آنرا بر کسی که برایش داوطلبانه کار انجام می دهد تعکیس کرده و به نظرش می آید که او این کار را تحمیل کرده.

– برتری طلب: در مقابل مخالفت، مچگیری و ملامت حساستر است. یعنی حتی همفکری دیگران را به مخالفت، مچگیری و ملامت تعبیر می کند.







چگونه و با چه رفتارهائی شرطیهایمان را تحکیم می کنیم:

می دانیم که انجام هر عملی انگیزه انجام آنرا در ما تحکیم می کند.

۱) برای جلب محبت و تأیید دیگران به آنها سرویس می دهیم (شرطی به تحمیل را تحکیم می کنیم).

۲) از ترس اینکه دچار تحکم دیگران نشویم، قبل از اینکه آنها با تحکم چیزی از ما بخواهند، آن کار را برایشان انجام می دهیم.

یا برعکس آنقدر آن کار را انجام نمی دهیم تا با تحکم از ما بخواهند (شرطی به تحکم را در خود راسختر می کنیم).

۳) از علائق، نظر و خواسته خود در مقابل دیگران می گذریم (شرطی به تحقیر خود را در خود تحکیم می کنیم).

۴) به سلامتی، توانائی، هوش، استعداد و تجربه خود اهمیت نداده وآنرا دست کم می گیریم (شرطی تحقیر خود را تحکیم می کنیم).

۵) مجیز دیگران را گفته و آنها را در صفاتی که ندارند می ستاییم (شرطی تحقیر خود را تحکیم می کنیم).

۶) وقتی می گوئیم دست خودم نیست زود عصبانی می شوم (شرطی تحکم کردن را در خود تحکیم می کنیم).

معمولاً برتری طلبها چون با تحکم و تحمیل خواسته های خودشان را به کرسی می نشانند به نظر می رسد که کمتر شرطی دارند و فقط آنرا اعمال می کنند، ولی همین اعمال کردن این آفتها آنها را در خودش تحکیم می کند، چنانچه وقتی:

۱) به یک داناتر از خودش برخورد می کند نسبت به او احساس حقارت کرده و برای مخفی کردن این احساس حقارت وی را تحقیر، تخطئه و یا حسادت می کند و باز همین عمل در او شرطی تحقیر خود را تحکیم می کنید.

۲) در برخورد با یک فرد ثروتمند تر از خودش او را دزد و مال مردم خور می نامد ویا به او حسادت می کند، شرطی تحقیر خود را تحکیم می کند.

۳) برتری طلب بیش از هر تیپ عصبی دیگر خودش را با دیگران و دیگران را با هم مقایسه می کند و شرطی تحقیر خود را تحکیم می کند.

۴) همین گونه است سرزنش مدام دیگران.

۵) و همینطور مخالفت کردن با دیگران، شرطی تحقیر خود را تحکیم می کند.









فواید شرطی زدائی:

۱- می توانیم بدون واکنش تند و عصبی و با آرامش و متانت و محکم به حق و حقوق خود برسیم.

۲- عزلت طلبی مان را کم کنیم، چون حساسیت های شرطی باعث کم رنگ کردن احساسات برای فرار از هر رودر روئی و در نتیجه باعث از خود بیگانگی می شود.

۳- رابطه مان با خودمان خوب می شود، چون دلیل بسیاری از عناد به خودهای ما، عکس العمل های ناخواسته و ناخودآگاه مان است که ناشی از بازتاب های شرطی در ما ست.

۴- رابطه مان با کارمان بهتر می شود چون بسیاری از موارد را که تحمیل، ملامت، مخالفت و مچگیری تلقی می کنیم حذف شده و کارمان را با روحیه سالمتر و خلاقیت بیشتر انجام می دهیم.

۵- بسیاری از رنجش هایمان از بین می رود چون یک دلیل حفظ و مرور رنجشها، شرطیها وبازتابهای شرطیمان است.

۶- اضطرابمان کم می شود چون دادن شش آفت و گرفتن آن اضطراب را بالا می برد و با پیدا کردن قدرت اینکه به کسی آفت ندهیم، به این قدرت می رسیم که آفت دادن دیگران هم ما را نیازارد ودر نتیجه اضطرابمان پایین می آید.

۷- به خوبی درک می کنیم که آدم بد وجود ندارد و آنکه بدش می خوانند یا بیمار است و نابالغ و یا شرطی و بد عادت.

۸- حلم و تولرانسمان بالا میرود، چون عکس العمل هایمان بیشتر در اختیار خودمان است.

۹- قدرت درک دیگران در ما بالا می رود.

۱۰-می توانیم در روابطمان با دیگران حد و حدود لازم را نگه داریم.

۱۱-اعتماد به نفس و رضایت از خود بیشتری به دست می آوریم.

۱۲-چون با تمرین مستمر، کمتر به دیگران آفت می دهیم در نتیجه محبوب تر می شویم.



چطور بازتاب های شرطی را در خودمان پیدا کنیم؟

گاهی اوقات :

– مضطربیم

– عصبانی هستیم

– بیقراریم

– خوابمان نمی برد و یا بر عکس پرخواب می شویم

– بی جهت رابطه ای را خراب می کنیم

– بدون علت در خودمان فرو می رویم

– افسرده هستیم

– کسل هستیم

– شادیهای بیش از اندازه واغراق آمیز داریم

و نمی دانیم چه امان شده است. وقتی واکنش سنجی می کنیم متوجه بازتاب شرطی به شش آفت در خودمان می شویم. مثلا” یادمان می آید که از بعد از اینکه فلان کس با نگاه تحقیرآمیز به ما خیره شد و یا فلان حرف توهین آمیز را به ما گفت و یا به ما تحکم کرد و یا کاری را به ما تحمیل کرد و یا خلاصه ما را ملامت و یا با ما مخالفت و یا از ما مچگیری کرد حالمان خراب شده است.



چگونه شرطی زدائی کنیم:

۱- اول شرطی هایمان را پیدا کنیم وبنویسیم

۲- ضعیف ترین شرطیمان را انتخاب کنیم

۳- برای رفع آن یک احساس مثبت را به عنوان جایگزین انتخاب کنیم.

۴- رفتار از پیش تعیین شده ایجادکنیم.

۵- جمله تلقینی برای خودمان بنویسیم که به جای احساس منفی و عکس العمل غلط، احساس مثبت و عکس العمل مناسب را به ما القاء کند.

۶-

مثال:

” من در برخورد با ملامت، مخالفت، مچگیری، تحکم، تحقیر، تحمیل ملایم، متین، مهربان، متبسم و منطقی هستم “



۷- این تلقین را هر دوساعت یکبار و حداقل به مدت بیست و یک روز تکرار کنیم .

۸- در حالت ریلکس سعی کنیم خود را در وضعیت جمله تلقینی تجسم و حس کنیم.

۹- از تمرین های کمکی زیر بهره ببریم:

۱ – حسن جوئی از خود و دیگران.

۲ – تمرین وتکرار دائم مهر به خود و مهر به دیگران.

۳ – تمرین نیکی بینی.

۴ – رنجش زدائی مستمر و پیگیر.

۵ – دفترچه ساعتی داشته باشیم.

۶ – مکرر فواید جایگزین کردن آن شرطی را به خود یادآوری کنیم.