آدم,آمازون,خرس

زن بودن در بینشِ ایرانی / یکم

زن بودن در فرهنگ ایرانی


۱- بارها شنیده و شاید چنین گفته باشیم که: پسر هوشنگ، یا هر کس دیگر، زن گرفت، آدم شد!
به دیگر سخن، این پسر، پیشتر تخس بود و رفتار بیرون از هنجار آدمیگری داشت. اکنون که زن خواسته، سر به راه شده و به رفتار بهنجار روی کرده است. پرسش این است که چرا رفتار کنونی او با واژه هایی که ارج او را پاس دارد ارزیابی نشده؟
زیرا در بسیاری فرهنگهای باستانی، و ایرانی هم، آنکه “انسان” است زن است. ازینرو داستانی، بر مانده از استوره ای کهن، در سراسر ایران گفته و باز گفته می شود; “خرسِ نری” (=جانوری، مردی) به روستا می آید و دختر جوانی (=انسان) را می دزدد و با خود به کوه می برد و او را ناگزیر به زناشویی با خود می کند. شاید از همین روی در فارسی (باستان) یک واژه هم مرد را می رساند و هم خرس: اَرْسَنَ/ اَرْشَنَ.
ارشن به معنی خرس در گویش مازندرانی کنونی همچنان هست.
۲- کجایی هستی؟ هنوز زن نگرفته ام!
پرسش و پاسخی ست شناخته شده در سراسر سرزمینهای ایرانی نشین. افزون بر آن، بر پایهء رشته ای از استوره های ایرانی، مرد، تنها پس از زن گرفتن این همانی (=هویت) می یابد، همچنانکه فریدون، که از قهرمانان و پهلوانان مادر تبار استوره های ایرانی ست، تنها پس از آنکه پسرانش زن گرفتند بر ایشان نام می نهد. پیش از آن ، این پسران بی نام اند!
۳- کوتاهی/ تقصیر از مادرم بود، که پدرم رهگذر بود!
زبانزدی ست کهن در گفتار توده … هیچ زبانزدی، همچنانکه هیچ آیینی، بی ریشه نیست، «منطقی» دارد. منطق این زبانزد را می توان چنین گمان زد؛
پدیده ای که در تاریخ فرهنگ Clan خوانده می شود، به راستی نه قبیله به دریافت رایج، که همبود هایی (جوامعی) ست از زنان، که مردان را در آنها راهی نیست، مگر سالی ۱۵ تا ۲۰ روز. پس از آن اگر مردی را در “کلان” می یافتند می کشتندش.

رهگذر!
زبان و استوره دو رخساره از یک پدیده اند و پیوسته در در داد و ستد با یک دیگر.
یکی از جاهایی که درون ریزیِ استوره در زبان را می توان به روشنی باز شناخت نمونه زبانزدها (ضرب المثلها) ست.
زبانزدها درست همانند آیینها بُنی دارند و ریشه ای، بینشی پشتوانه آنها ست، استوره.
یکی از زبانزدهایی که در میان توده همچنان رواجکی دارد چنین هست؛
«تقصیر از مادرم بود که پدرم رهگذر بود»!
همچنانکه یاد شد.
درست مانند نمونه زناشویی یک شبه رستم، که زن جفت می گزیند، نه مرد.
گزارشهای تاریخنگاران باستانی یونان همچون هرودوت و دیگران و پژوهش دکتر ئویلین رید نشان از بودن قبیله هایی از زنان در سرزمینهای شمال باختری ایران می دهد؛ آ- مازون (بی پستان) که مردان را راهی در میان ایشان نبود مگر پانزده یا بیست روزی در سال و پس از آن اگر مردی در قبیله می یافتند می کشتندش.

بیتی رانده شده !
داستان فریدون در شاهنامه بازگوییِ حماسیِ استورهء وی است. پس در اینجا رخساره ای انسانی ازو پرداخته شده نه چون ایزدی از ایزدان آنگونه که در استوره هست*.
هرچند در همین بازگویی حماسی نشانه ها از بُنِ استوره ای داستان هر از گاهی رخ می نماید و چنین بیتهایی کم و بیش در همه ویراستهای شاهنامه از بدنه داستان به بیرون رانده شده در پانوشت نشسته است!
یکی از آن گونه بیتها این هست؛
پدر نام ناکرده از «نازشان»
بدان تا نخوانند به آوازشان **
پدر پسران را بیدرنگ پس از آنکه زن گرفتند نام می دهد، پیش از آن بی نام اند، اینهمانی ندارند، کسی نیستند، آدم نشده اند!


**فردوسی، ابوالقاسم: شاهنامه (ده جلد) (ج۱)، زیر نظر ی. ا. برتلس، مسکو، ۱۹۶۳، ص۸۲، پانویس، بدل بیت ۵۳


درباره مادرتباری و زنسالاری


در فرهنگ ایرانی، همچون برخی دیگر از فرهنگهای باستانی، آن که انسان هست زن هست و مرد جانور. در فرهنگ ایرانی تا آن اندازه هست که واژه مرد و خرس در زبان آریایی / ایرانی که به نادرست فارسی باستان نامیده می شود، یکی ست؛ اَرْشَنَ یا اَرْسَنَ. بازمانده آن را در داستانی که همه جای ایران رواج دارد می توان بازیافت؛ خرسی که از کوه به روستا آمد، دختری را دزدید، به غار خود برد و با وی زناشویی کرد. یا این زبانزد رایج که: پسر فلانی زن گرفت «آدم» شد!
نمونه ای از زن دزدی را در در سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ در شیراز می شناسیم که سیروس خان آرتجین دختر دلخواه خود را دزدید و به خانه مادرش، در کوهستان، برد و جشن عروسی با شکوهی هم به دستور بی بی، مادر سیروس خان بر پا کردند. سالی دیرتر سیروس خان و همسرش به شیراز به نزد پدر زن آمدند و داماد و پدر زن به یک دیگر تیراندازی و همدیگر را زخمی کردند و پس از آن همگی به خوشی با هم زندگی می کردند!
به هر روی نمونه مادر تباری را در بررسیِ نمونهء استوره رستم پیشتر آورده ایم.



ایزد بانوی باروری و افزونی :


-دست روی زن بلند نکن، شگون ندارد!
-خون زن شوم است!
-زن نباید مرغ سر ببرد، شگون ندارد!
زیرا زنان جانشینان ایزد بانو بر زمین اند، پس رفتارِ ایشان و رفتار با ایشان باید با آنِ ایزد بانو همخوان بوده، همپوشانی داشته باشد. برای نمونه، چون توان زادآوری ازیشان شناخته می شد، و زایش هم ازیشان، پس، “تابو” به شمار می رفتند. بازتاب این بینش تا روزگار ما هم پایید، که برابر مادهء ۶۰۴ قانون کیفری پیشینِ ایران، “یکی از عوامل مخففه در مجازات قتل، زن بودن متهم به شمار می رفت”. ازینرو، چون زنان سرچشمهء زندگی شناخته می شدند، نه خون ریز بودند، و نه ریختن خونشان روا بود.
همچنان که در بختیاری اگر بخواهند مرغی یا دامی سر ببرند و مردی نباشد، زن، نخست تکه چوبی همچندِ گُرزی میان دو پای خود گرفته سپس سر جانور را می برد. یعنی نخست به گونه ای نمادین مرد و سپس خونریز می شود. نیز از همین است که واژه های مرد و مردن از یک ریشه است.

سومریان، که یادگارهای ایشان از آذربایجان تا بختیاری را توانستیم بشناسیم، باور داشتند که گیتی آفریده و زاییدهء ایزدبانو “اینانا” ست. گمانم اینست که واژهء “ننه” در فارسی، و دیگر زبانها، از همین واژه است.
در بسیاری جاهای ایران، درمانگری و پزشکی آیینی هم با زنان است، به همان شوندی که یاد شد.


آدم,آمازون,خرس
دختر نوجوان بختیاری و مشکی آب از رودخانه بر پشت.
عکس از عکاس و فیلمبردار مردم نگار فرهاد ورهرام.

زن و آب:


رودخانه ها و همهء آبهای روان از آن ایزد بانو اناهیتاست و هم او پاسدار آنها.
هم ازینرو در بسیاری جاهای ایران می توان دید که تنها زنان را رواست که از
چشمه و رودخانه آب برگیرند و مردان را نه، همچون در سرزمینهای بختیاری
نشین، و تا زنان جوان باشند، زنان سالدار را نشاید که چنین کنند.
برگزاری آیینهای آب نیز ویژه زنان است و هنگام برگزاری چنین آیینها، مردان
باید دور شوند، همچون آذربایجان.
نک به پایان سال/ آغاز سال: پیش آگهیها (۲)، ۳_ آیینهای آب، که پیشتر یاد شد.

جنگ _ بس / مِی نا وَنْذِن (meynã vanthen)


یکی از آیینهایی که در بختیاری رواج دارد آیین “می نا ونذن” است که بانویی گرامی روسری خود را در میان دو گروه جنگیانی که در نبرد هستند می اندازد و هر دو گروه باید بی درنگ از جنگ دست باز دارند وگرنه آبرویشان در ایل بر باد خواهد رفت.
دو نکته ای که باید به دیده گرفت:
۱- در فرهنگ ایرانی پوشاک هر کس بخشی از هستیء اوست، خودِ اوست، که در جای خود یاد خواهیم کرد.
۲- زنان زندگی بخش اند، نه می کشند، نه می توان کُشتشان، پس پوشاکشان همان زندگی بخشی ست.
در اینجا باید یاد آور شد که این آیین در بسیاری سرزمینهای ایرانی نشین و فلات ایران رواج داشته و دارد، برای نمونه در اراک، اردبیل ، آران (=جمهوری آذربایجان)، اینگوش، چچن و گرجستان. نگارهء پیوست نموداری از برگزاری این آیین در “پانکیسی” است.
نیز نک به: “ایران شناسی” شماره های ۱, بهار ۱۳۹۰, ۳ پاییز ۱۳۹۰ و ۳, پاییز ۱۳۹۱ “زنان بختیاری”.

زن انسان,زن دزدی,زن نگرفته ام
женский платок, брошенный между дерущимися мужчинами, заставлял
опускать занесенные кинжалы, “опускал” ружья, направленные друг на
друга в яростной схватке…
Настолько непорочная честь,была всего пол века назад…




  • زنان در دوران قبل از تشکیل حکومت و جامعه طبقاتی نقش دگرگونه ای در سلسله مراتب قدرت داشته اند. به دلیل کمبود مدارک، در این زمینه تحقیق قابل توجهی صورت نگرفته است. در فاصله شاید ۴ هزار سال، در خاورمیانه، از جامعه کشاورزی نوسنگی، فاقد طبقات با خانه های مشابه و دهات فاقد دیوار دفاعی به جامعه به شدت طبقاتی، شهر با دیوار دفاعی، ابزار برنزی و نقش روشن درجه دوم برای زنان میرسیم. چگونگی این تحول چندان روشن نیست و نیازمند تحقیقات بیشتر در این زمینه هستیم.

    • جامعهء ایرانی روزگار هخامنشی جامعه ای ست کشاورز و شهر نشینی و صنعت کارگاهی (فابریک) در آن به گونه ای چشمگیر بالیده و گسترش یافته است.
      با این همه در همین جامعه حق مالکیت دارند، مدیر بنگاههای اقتصادی و نهادهای اجتماعی می شوند و حق الزحمهء برابر با مردان دریافت می کنند.
      برای آگاهی بیشتر نک به:
      از زبان داریوش! …
      مؤلف: هایده ماری کخ
      مترجم: پرویز رجبی