اسب
کْرِسْ/ گَرش + اسب، تهم + اسب، لهر + اسب و بسیار نامهای مردانهء ایرانی که بخش دوم آنها اسب است، و چرا؟
زیرا سرچشمه و زایشگاه مرد و اسب یکی ست: خورشید (استوره های هند و ایرانی)
اسبداری و اسب سواری نشان مردی و مردانگی ست که مهر دروغین گاو سوار است (استورهء مهر)
ازینرو مرد و اسب هم ارج اند (داریوش بزرگ: پارس سرزمین مردان خوب و اسبان خوب)
پس نا به اندام کردن یا کشتن اسب، یعنی خوار کردن آن، خوار کردن مرد دارندهء آن است. (فرمان هرمز چهارم شاه ساسانی برای بریدن گوش و دم اسب پرویز، پسرش)
هم ارجی مرد و اسب در فرهنگ ایرانی همچنان بر جا می ماند (بر تو غلط نرود که جوهر مرد و اسب یکی ست: عمر خیام نوروزنامه)
مرد و اسب در زندگی و مرگ باید همواره همراه باشند، که پس از مرگ به سرچشمهء خود باز خواهند گشت: خورشید (استوره های هند و ایرانی)
پس اسب مردان بزرگ را کشته همراه مرد درگذشته به خاک می سپارند، سکاها. همچنانکه باز ماندگان امروزی ایشان سکستانیها / سیستانیها می خوانند:
کفن از سر تا پو (پا) پوشیده مالک
سوار اسب چووی (چوبی) گشته مالک
نا به اندام کردن/ کشتن نمادین اسب به نشانهء سوگ همچنان بر جاست، که بختیاریان در سوگهای بزرگ دم اسبان را می برند
با این همه در استوره اسب را می کشند، نه به سوگ;
افراسیاب کنار دریاچهء “چئه چسته” رضائیه / اورمیه اسب می کشد، به قربانی برای ایزد بانو اناهیتا.
کْرِساسپَ/ گرشاسب اژدهای گندروه (gandarvwa) را می کشد چون آن اژدها اسبها را می کشت. سپس خود پانزده اسب می کشد و می خورد. چرا؟
نام اسب بر خود می نهند، چنانش بزرگ می دارند که خواری او را خواری خود می انگارند و سپس او را کشته، می خورند؟ پس اسب در فرهنگ ایرانی را می توان از جانوران “نیرو بخش” (Power Animals) پنداشت که کشتن و خوردن او نیرویش را به کٌشنده می بخشد .
نامهای مردانه با اسب:
لُهراسْب، اسب تندرو یا دارندهء اسب تندرو
تَهماسب، اسب نیرومند یا دارندهء اسب نیرومند
گرشاسب و گَرشاسب یا کرشاسپ و گرشاشپ یا کْرِساسپَ اسب لاغر
یا دارندهی اسب لاغر.
بُنمایهء اسب در طراحیهای کهن به گستردگی به کار گرفته شده است. از نمونه دهنهء مینیاتوری اسب، در دوره ای که به نام دورهء مفرغ لرستان شناخته می شود بسیار یافت شده است و مردم محل آنرا زیر سری گویند، که نامگذاری بسیار درستی ست. زیرا این دهنه ها را زیر سر مردگان در خاک یا گور می نهادند، اما تنها زیر سر مردان. چرا؟ زیرا همانگونه که یاد کردیم مرد برای پیوستن به خورشید به اسب نیاز خواهد داشت چون که مرد و اسب یکی هستند و سرچشمه ای خورشیدی دارند. این کار جانشین آیین کهنتری در میان آریاییان است که اسب یا اسبان مرد بزرگ مرده را با خود او در گور می کردند. جایگزین دیگر اسب در گور کردن امروزه همچنان در برخی جاها رواج دارد از نمونه های آن، در بختیاری که زین و لگام اسب مرد بزرگ مرده را واژگونه بر اسب می نهند، یعنی به گونه ای نمادین او را می کشند، و سر گور آورده از چپ به گرد گور می گردانند. باید به یاد آورد که اسب ویژهء بزرگزادگان / اشراف بود.
“چه شده، به اسب شاه گفتند یابو؟” زبانزدی ست در زبان فارسی که در بٌنِ خود برابر بودن جایگاه مرد و اسب را باز می گوید، زیرا: “بر تو غلط نرود که جوهر اسب و مرد یکی ست” (خیام، عمر بن محمد: نوروز نامه، ویراستهء علی حصوری).
همچنان است که داریوش بزرگ به سرزمین خود می بالد که اسبان خوب و مردان خوب دارد. چون استوره های هند و ایرانی سرچشمهء مرد و اسب را خورشید می داند و می گوید هر دو از پس مرگ دیگر بار به خورشید باز خواهند گشت. خورشید که خود، گردونه و هم پیماندار ایزد مهر / میترا ست. پس از همین است که در استورهء مهر آمده که مهر دروغین گاو سوار است . هچنان که امروزه هم، برای نمونه، بدترین کاری که در بختیاری با مردی می توان کرد بر گاو نشاندن اوست”
پس پیوند مرد و اسب چنان است که مرد بزرگزادهء پهلوان باید بر اسب بنشیند تا همچون نمونهء ایزدی بشود، نمونهء بنیادی یا سرْنمونهء مردی و رفتار مردانه ایزدٍ مهر است پس از همین روی در استوره مهر می گوید «مهرِ دروغین» گاو سوار است. بازتابی از این باور را می توان در رفتار و زبانزدی در میان بختیاریان همچنان باز دید که هنگامی که می خواستند مردی بزرگ را خوار کنند وی را بر گاو می نشاندند و در زبانزدی می گویند؛
پیانهِ سرِ گا شَه ئی نِشونَِنِس
مرد را بر گاو سیاه می نشانندش
یعنی وی را سخت خوار کرده اند!
مرد و اسب
آیینهای سوگواری مردان جنگاور (ارتشی) در ایران و در ایالات متحدهء آمریکا:
– اسب بی سوار
– چکمه های آویختهء سردار مرده از دو سوی اسب بی سوار
چکمه ها برعکس و نماد و نشانه ای ست از باور به آشوب پایان جهان در پی مرگ مرد بزرگ.
– شمشیر و چکمه های آویخته بر اسب بی سوار
– سیاهپوش کردن اسب به نشانهء سوگ سردار مرده
همهء این آیینها برای ما سخت آشناست که درست همانند آیینهایی ست که در ایران و از هزاره ها پیش برگزار می شود.
بخشی از این آیینها را در پژوهشنگاری « مردان بختیاری » یاد کردیم و بیشتر در « آیینهای سوگواری در بختیاری » خواهیم آورد.
اسب بی سوار ( اسب کٌتَل)
چکمه های آویختهء سردار مرده از دو سوی اسب بی سوار
چکمه ها برعکس و نماد و نشانه ای ست از باور به آشوب پایان جهان در پی مرگ مرد بزرگ.
شمشیر و چکمه های آویخته بر اسب بی سوار
سیاهپوش کردن اسب به نشانهء سوگ سردار مرده
ArcheoSerbia
New amazing discovery from Serbia – grave of medieval horseman burid with horse equipment.
During excavation at early Bronze age necropolis in Mokrin in northern Serbia last Thursday, team of Serbian and archaeologists from USA came across surprising discovery. They found grave of a horseman buried along with horse equipment. The burial most likely originates from the early medieval period (between 7th and 9th century), but for more details we have to wait for furher analysis.
اشکانیان شاه ولخش ٫ بلاش را “انسان” نمی دانستند، چون اسب سواری نمی دانست!
همین باور هزاره ای بیش در باور بختیاریان همچنان برجا بود، که خسرو خان سردار ظفر در خاطرات خود می نویسد: کسی که اسب سواری نتواند ” انسان ” نیست.
بسیار جالب بود. آیا رفتار و استوره های مشابه در فرهنگ ترک و مغولی نیز وجود دارد؟ آنها هم به شدت به اسب وابسته بوده اند.
نمی دانم، هر چند خِرَد پذیر می نماید در بینش ایشان هم اسب به همین گونه ستوده شده باشد.
آرکئو صربستان
یافتهء شگفت انگیز تازه ای در صربستان: گور سوارکاری از سده های میانه که با ساز و برگ اسب به خاک سپرده شده است.
در جریان کاوش در گورستان آغاز روزگار مفرغ در موکرین در شمال صربستان، پنج شنبه گذشته، گروهی از باستان شناسان صرب و باستان شناسی از ایالات متحده با کشفی شگفت انگیز روبه رو شدند. گور یک سوارکار را پیدا کردند که همراه با ساز و برگ اسب به خاک سپرده شده بود. گمان می رود این خاکسپاری از آغاز دورهء سده های میانه (بین سدهء هفتم و نهم) است، ولی برای دریافت چند و چون بیشتر باید چشم به راه واکاوی های افزونتری باشیم.