ایران,تاریخ,رعیت

بر ما چه گذشت …

نومدار

یک جمله، انگار خلاصه همه تاریخ ایران
ناصرالدین شاه آدمی دست به قلم بود و اتفاقا” نثر زیبایی دارد. به خصوص سفرنوشتهایش خواندنی است. این یک فراز از سفرنامه او در سفر به عتبات عالیات است. وقتی که اتراق کرده بودند شبی را در ولایت کرمانشاه. طنز تلخی که در این جمله هست به گمان من خلاصه همه تاریخ ماست:
امروز رعیت آمده بودند به تظلم از دست والی اینجا. ظاهرا این مرتیکه ظلم را از حد گذرانده است. سر خلق نبودیم، دادیم رعیت را یک چوب مفصل زدند!
نومدار

وصف ناصرالدین شاه از زبان عین السلطنه سالور
“زندگانی خوشی کرد. دیگر برای هیچ سلطانی ممکن نخواهد شد آن بی قیدی برای احدی موجود نخواهد شد. عمده عیش او این بود که هر چه واقع می شد غم نداشت و افسوس نمی خورد. برایش یکسان بود، ابدا” اعتنا نمی کرد. عیش دائم او به واسطه این لاقیدی بر پا بود. روس این طور کرد، انگلیس آن را برد، فارس شلوغ بود، بلوا کردند، شهر طهران بر هم خورد، اسباب پریشانی خاطر او نبود و همان کاری را که داشت مشغول بود و اگر در این میانه دقیقه ای ناهار یا آب انار یا بستنی دیر میشد دنیا را بر هم می زد، تاب و طاقتش می رفت. در سر سواری اگر می گفتند شیراز ده هزار قتل واقع شد، بهتر بود که بگویند یک کبک فخرالملک زد. استراباد را روس گرفت، صد مقابل نیکوتر بود تا بگویند آب انار تمام شده و حاضر نیست. هرکس بوده می داند که مبالغه و مضمون گفته نشده، تمام از روی دیدار و آگاهی است”.
روزنامه خاطرات عین السلطنه جلد دوم صفحه ۱۰۷۸
 تاریخ در تصویر