زان یار دلنوازم…تا بعد.
داستان کوتاه کوتاه
_ این همه وقته جلوى در فرودگاه وایستادى؟ چرا نِمیرى تُو؟
_ بیست و پنج ساله. میگن یک کارهایى هست که باید …آخه من نَمُردم، کشته شدم.
نشست باطله است
لطفاً دوباره وارد شوید. برگهی ورود در یک پنجرهی جدید باز خواهدشد. بعد از ورود میتوانید پنجره را بسته و به این برگه بازگردید.