جاه طلبی,خلوت نشینی,خودِ ایده آلی

جستارهایی در زمینه خودشناسی / پنجم: عزلت طلبی



عزلت طلبی

عزلت طلبی را عطش استقلال و بی نیازی و استعفای از زندگی هم می نامند.
در بررسی موارد مهر طلبی و برتری طلبی گفته شد که هنگامی نوزاد انسان از
– امنیت عاطفی
– مهر اصیل
– توجه کافی
– تنبیه به جا و به اندازه
– تشویق به جا و به اندازه
برخوردار نمی شود احساس حقارت در او رشد می کند و هر چه احساس حقارت بیشتر می شود فرد در ذهن خودش یک خودِ ایده آلی بزرگتر خلق می کند.
-حال اگر بکوشد خشم و عناد خود را کمتر آشکار کند و ظاهر مهربانتری داشته باشد، می شود مهر طلب. (شکل زیر)
– اگر بکوشد رفتار مهرآمیز خود را پنهان کرده و رفتار خشونت آمیزش را آشکار کند می شود برتری طلب.
– اگر تضادهایش بالا باشد یعنی؛
– هم نیاز به ابراز مهر و
– هم نیاز به ابراز خشم
در او زیاد باشد فرد دچار اضطراب شدید ناشی از این تضاد می شود و فرد به درشکه ای می ماند که اسبها از دو طرف آنرا بکشند و بخواهد از هم متلاشی شود،
پس فرد برای رهایی از رنج این تضاد و دست یافتن به یک آرامش ظاهری چه می کند؟
می کوشد خود را؛
۱- از صحنه جنگ و ستیزهای درونی خود را دور نگه دارد.
۲- از کشمکش ها و ستیزه های بیرونی خود را دور نگه دارد.
۳- خود را نسبت به جریانها ی درونی خویش بی علاقه سازد.
۴- نیاز خود به ارتباط با دیگران را کاهش دهد.
برای رسیدن به این هدفها ناگزیر است:
۱- از شرکت فعالانه در زندگیش خودداری کند.
۲- عزلت گزینی کند و از زندگی استعفا بدهد.
آرامشی که از این راه به دست می آورد گاهی آنچنان طبیعی و سالم جلوه می کند که حالات فرد با یک شخص سالم و طبیعی اشتباه گرفته می شود.
خود واقعی

خود ایده آلی خود تحقیر شده
شدت برتری طلبی، شدت مهرطلبی
شدت عزلت طلبی
(منحنی رشد عصبیت)

آیا عزلت طلبی همان وارستگی نیست ؟

بسیاری از جویندگان حقیقت به مراحلی از رشد می رسند که به بیهودگی حقیقی آزمندی برای
– جاه طلبی
– موفقیت های به ظاهر پرجلال و عظمت
– زندگی مجلل
– ثروت های بی پایان
– مقام های بالای اجتماعی
– لذت های زودگذر
پی برده و دست از آنها می کشند و به خلوت نشینی و تفکر روی می آورند تا به رشد معنوی بیشتر و علو درجات انسانی رسیده و به خدا نزدیکتر شوند. البته در اسلام طی مدارج معرفت در ترک دنیا و لذات مشروع آن نیست، بلکه زیستن در بطن جامعه و با تمام وجود کوشش کردن برای رشد و تعالی معنوی و مادی خود و دیگران است که الگوی مسلم و عینی آن زندگی پیغمبر و امامان و معصومین ماست و عزلت نشینی غیر عصبی اختیاریست و نه ناخودآگاه و بی اختیار.
– عزلت نشینی یا عزلت طلبی عصبی در واقع نوعی واکنش دفاعی ذهن است که فرد برای اینکه خود را از رنج و مصیبت آشفتگی ها و تضاد های درونی خود خلاص کند و نوعی آرامش بدلی به دست آورد، از خود بروز می دهد.
– در این عصبیت فردکم کم به طور کامل از تلاش و کوشش باز می ماند و زندگیش را محدود می سازد.
– در آدم عزلت طلب محدودیت، کم خواهی، محرومیت و عدم وسعت زندگی مشهود است.

فرق عزلت طلب با دو تیپ عصبی دیگر:

دو تیپ مهر طلب و برتری طلب مجبورند ظاهرا”؛
– حالت مثبت
– انگیزه قوی
– حرکت و
– تلاش
برای به دست آوردن چیزی که عصبیتشان آنها را برمی انگیزد، مثلا:
– کسب برتری و برجستگی
– جلب عشق و محبت
– موفقیت، قدرت و پیروزی
داشته باشند، ولی عزلت طلب بیشتر از هر چیز نیاز دارد و ناگزیر است که چیزی نخواهد. او طالب زندگی؛
– بی ماجرا
– بدون اصطکاک
– بدون مزاحمت
– در سطح پائین
– بی درد و رنج
– بی دردسر
است و شور و شوقی ندارد.

پس عزلت طلبی خصوصیتا” باعث؛

– تضییق و محدودیت
– اجتناب و نخواستن
– انجام ندادن است .

هر چند که همه تیپهای عصبی دچار نوعی
– تسلیم
– عدم دخالت موثر و مصممانه در زندگی
– انواع ترمزها و محدودیتهای معنوی
هستند اما در تیپ عزلت طلب استعفای از زندگی به عنوان راه حل اساسی تضادها انتخاب شده است.

عوارض عزلت طلبی:

۱- شخص تماشاگر زندگی خودش است یعنی مسائل و مشکلات زندگی خود را درک و احساس نمی کند و از خود بیگانه است حتی احساسات خود را نیز درک نمی کند.
۲- کم کم نسبت به دیگران هم حالت تماشاچی پیدا می کند.
۳- تضادهایش را واپس رانده و نمی بیند، اگر ببیند به شدت دچار اضطراب می شود.
۴- از هر گونه کوششی برای رشد و یا پیشرفت باز می ماند و بیزار است.
۵- هیچ آرزویی به دل راه نمی دهد.
۶- استعدادهای خود را یا به کلی منکر می شود و یا خیلی کمتر از آن که هست می بیند در این صورت خود را شایسته یک زندگی محدود می بیند و اگر اتفاقا” یا توسط روانکاو متوجه استعدادهایش شود و یا او را تشویق به پیشرفت کنند ناراحت و مشوش و مضطرب می شود.
۷- در تخیل ممکن است:
– آهنگ عالی بسازد
– تابلوهای زیبا نقاشی کند
– کتابها بنویسد
ولی در عمل هیچ اقدامی نمی کند و تخیل را جانشین آرزوها و کوششهای واقعی می کند.
۸- دائم در حال دلیل تراشی و توجیه عدم کوشش خود است .
– فلان کتاب چه ارزشی دارد که من برای نوشتنش کوشش کنم و از تفکر در مورد مسائل مهمتر باز بمانم.
– وارد آن حزب و یا سیاست شدن به شخصیت ممتاز من لطمه می زند.
۹- تنبلی روز افزون که پیامد بیزاری از کوشش است گریبانگیر عزلت طلب است.
۱۰- کارها را عقب می اندازد و از انجام هر کاری می گریزد.
۱۱- اگر ناگزیر به انجام کاری باشد آنرا با؛
– بیحوصلگی
– احساس خستگی
– کسالت و بیحالی
– مقاومت باطنی
– احساس تحمیل
انجام داده و نتیجه کارش غیر قابل ملاحظه خواهد بود.
۱۲- هدف و نقشه مشخص و قاطع و معین در زندگی ندارد.
– چه در امور کلی
– چه در امور جزیی
– چه دراز مدت
– چه کوتاه مدت
۱۳-هیچگاه از خودش نمی پرسد که از زندگی چه می خواهد (برعکس برتری طلب که دائم در حال نقشه کشیدن است)
۱۴-در جستجوی آرامش است و متوجه است که رنج ها، تشویشها، و هیجاناتی دارد، ولی می خواهد که اینها بدون زحمت از بین بروند و دیگران مثلا” روانکاو این مشکلات را برایش رفع کند (مثل دندانپزشک که بدون کمک بیمار دندانش را می کشد).
۱۵- از هرگونه تغییر وحشت دارد و مضطرب می شود مثل؛
– تغییر محل زندگی
– تعییر شغل
– و حتی تغییر خودش
حتی این امر را تعکیس کرده دیگران را هم غیر قابل تغییر می بیند.
۱۶- زندگی به نظرش پوچ و بی ارزش می آید. چرا؟
چون به دلیل ترمزهای روحی تمام تمایلاتش را از بین برده و کم رنگ کرده در حالیکه مهر طلب تمایلات گستاخانه و تهاجمی خود را ترمز کرده و برتری طلب تمایلات مهر آمیز و نیاز مندی خود را سرکوب کرده است.
۱۷- گامی برای بهبود زندگی اش بر نمی دارد:
– اگر مجرد است ازدواج نمی کند.
– اگر متأهل است و ناراضی، جرأت و همت جدایی و یا پیدا کردن راه حلی برای بهبود زندگیش را ندارد.
– نمی تواند رأسا” تصمیم بگیرد و خانه و یا ماشین بخرد حتما” باید دیگران هلش بدهند و کمکش کنند.
۱۸- دنبال زندگی آسان و راحت و بی دردسر است و از هر رنج و کوششی گریزان.
۱۹- از اینکه چیزی یا کسی را آنقدر دوست داشته باشد که وابسته و نیازمند آن شود گریزان است مثل دوست داشتن:
– یک همسر زیبا
– یک شهر زیبا
– یک تفریح خوب
– یک کار خوب
۲۰- می گوید دوری و دوستی و از هر رابطه نزدیک، صمیمی، پرمعنی و عمیق پرهیز می کند.
۲۱- از هیچکس در کارهایش کمک نمی خواهد، حاضر به همه نوع کمک و همکاریست ولی به شرط اینکه ارتباطش با دیگری صمیمی نشود و انتظار سپاسگزاری هم ندارد.
۲۲- ارتباط جنسی تقریبا” تنها پلی ست که او را به دیگران مرتبط می کند، که آن هم زودگذر است و رابطه عمیق و همیشگی نمی تواند داشته باشد. در واقع از هر رابطه عمیق عشقی و عاطفی فراریست و از این شاخه به آن شاخه می پرد.
۲۳- گاهی هم فراتر رفته و فقط به تخیلات و رویاهای عاشقانه و جنسی اکتفا می کند.
۲۴- بر خلاف مهر طلب که دوست دارد در طرف عشقی خودش ذوب و مستحیل شود، عزلت طلب سعی می کوشد که یک فاصله عاطفی و معنوی بین خودش و کسی که ناگزیر است با او رابطه مداوم داشته باشد( مثل همسرش) حفظ کند.
حتی اگر احساسات عمیق و پرشوری داشته باشد آنرا ابراز نکرده و برای خلوت خود نگاه می دارد تا مبادا باعث پیوستگی او و طرف مقابلش شود.
۲۵- نسبت به:
– لباس پوشیدن
– رعایت آداب و رسوم جامعه
– نوشتن جواب نامه
– پرداخت بدهی در موعد مقرر
– دادن هدیه
– فشار و اجبار
– تحت نفوذ واقع شدن
– قید و الزام
– بستن کراوات
– یقه لباس تنگ و یا لباس تنگ
– عضو یک دسته یا گروه و یا حزب شدن
– تبعیت از نظم و ترتیب و مقررات
– تن دادن به ازدواج
حساسیت و دافعه شدید دارد.
۲۶- واکنش او نسبت به موارد ردیف ۲۵ به صورت اعتراض و جدال نیست بلکه کارهایی را که جنبه “باید” داشته باشد را یا به تعویق می اندازد و یا فراموش می کند.
۲۷-در عزلت طلب خستگی و تنبلی عمومی و محدود ساختن آرزوها
متناسب با میزان حساسیت او در مقابل اجبار و فشار است.
۲۸- در مقابل انتظار و توقع دیگران چه از طرف مردم و چه از طرف مقررات و سنت ها ولو به نفع خودش، حساسیت نشان داده و آنرا نوعی زور و فشار تلقی می کند. حتی در این امر تعکیس هم می کند و گناه زور و فشار تصمیم های خودش را به گردن دیگران می اندازد.
مثال :
جوانی با نامزدش قرار داشت و در همان زمان به مهمانی هم دعوت شده بود، تصمیم گرفت به مهمانی نرفته و به دیدار نامزدش برود ولی فشار ناشی از تصمیم خودش را روی نامزدش تعکیس کرد و گناه نرفتن به مهمانی را به گردن او انداخت و او را متهم کرد به اینکه میلش را به او تحمیل کرده است.
۲۹- تنبلی، خستگی عمومی به اضافه بی توقعی از خود و از دیگران باعث می شود که عزلت طلب از هر گونه تغییر بیزار باشد حتی اگر از وضع موجود کار و شغل و همسرش ناراضی باشد اعتراض نکرده و کوششی در جهت تغییر آنها نمی کند. ولی گاهی هم برعکس از نظر بیرونی پیوسته در حال تغییر و اعتراض است ولی از نظر درونی از هر تغییری بیزار است.
هر سه تیپ عزلت طلب، مهر طلب و برتری طلب از تغییر بیزارند ولی برتری طلب از تغییر در جهت مهرطلبی و پرداختن به جنبه های مهرطلبانه وجودش بیزار است .
مهر طلب از تغییر در جهت جنبه های برتری طلبانه وجودش بیزار است. ولی عزلت طلب از هرگونه تغییری بیزار است.
را حل های مهر طلب، برتری طلب و عزلت طلب هر سه برای گریز از تضاد است . ولی چون عزلت طلب همه کشش های درونیش را از کار می اندازد، خود را از مداخله فعالانه در زندگیش خلاص می کند و این حس را بر دیگران تعکیس می کند و فکر می کند که این دیگرانند که قابل تغییر نیستند.

انواع تیپ عزلت طلب:

۱- عزلت طلب مزمن : که همه مثالها در مورد او صادق است.
۲- عزلت طلب متمرد: این گروه برای حفظ آزادی و استقلال بی پایان خود مدام در حال طغیان و رد و طرد همه چیز است.
۳- عزلت طلب گیاهی: که دارای یک زندگی سطحی و کم مایه است.

عزلت طلب مزمن:

۱- اگر تمایلش به مهر طلبی اش بیشتر باشد، علیرغم فاصله معنوی که بین خود و دیگران قائل می شود ولی خدماتی انجام می دهد و در ازای آن هیچ پاداش و عوضی هم نمی خواهد. (البته این را از تعالی روح خود می داند که خدمت بی انتظار می کند).
۲- قادر به انجام کار روزمره و روتین هست (البته با احساس قید و فشار و بدون شور و شوق).
علت کارکردنش:
۱- نیاز مادی و کسب معاش
۲- نیاز به احساس مفید بودن
۳- تبعیت از عادت
کار کردنش بدون شور وشوق است و از به کار بردن قدرت خلاقیت دچار اضطراب می شود.
۳- آمیزش با انسانها برایش لذت بخش نیست و احساس قید و فشار می کند در حالیکه در تنهایی هم هیچگونه کارمفیدی انجام نمی دهد، حتی مطالعه کتاب هم او را در قید و فشار قرار می دهد پس:
– یا می خوابد
– یا خیالبافی می کند
– یا به موسیقی گوش می دهد
– یا به سیر و گشت و دیدن مناظر طبیعی می پردازد
– یا تلویزیون تماشا می کند.
۴- بی آنکه صریحا” بداند از احساس بیهودگی و بی ثمری رنج می برد و ترس شدید دارد. به همین دلیل طوری برنامه ریزی می کند که کمتر وقت آزاد داشته و یا بیکارباشد ولی وقتش را صرف کارهای بی حاصل می کند.
مثلا” اگر در روزهای تعطیل بیکار باشد دچار تشویش و بیحوصلگی می شود چون احساس بیکارگی و ناچیزی می کند.
۵- اما گاهی خستگی و بیحالی و تنفر از کار کردن به قدری شدید است که شخص تا آنجا که بتواند از انجام هر کاری خودداری می کند.
۱- اگر وضع مالیش خوب باشد ابدا” کار نمی کند.
۲- اگر وضع مالیش خوب نباشد کارهای موقت و به اندازه گذران زندگی می کند.
۳- حتی ممکن است کار نکند و یک زندگی انگلی داشته باشد.
به هر صورت زندگیش را در حداقل ممکن نگه می دارد و کارکردنش بیشتر حالت سرگرمی دارد.
۶- تنبلی اش روز به روز شدید تر می شود و علاوه بر کار کردن فکرش نیز دچار تنبلی می شود.
عوامل بیرونی مثل یک نامه، بحث با روانکاو، یک ملاقات در ذهنش سائقه هائی ایجاد می کند ولی خیلی زود از بین رفته و به همان حال منگی و کرختی خودش بر می گردد.
۷- یکی از عوامل رنج عزلت طلب همان تنبلی افکار و احساسات و فاصله گرفتن از دیگرانست.




عزلت طلب متمرد:

عزلت طلب اصولا” به دلیل عطش آزادی و استقلال از درون عاصی و متمرد ولی در بیرون رام و سربراه است.
مقاومت درونی او گاهی منفی و گاهی به صورت میل به تمرد و طغیان ظاهر مثبت به خود می گیرد و با مقررات و سنتها و محدودیتهای جامعه به صراحت مخالفت می ورزد و تمرد می کند و از محیط خانه، اجتماع و کار و شغلش ناراضی و گله مند می شود که این بازتاب قیدها و بندها و بایدهای درونی خودش است.
حتی ممکن است مدام به همسرش خیانت کند تا از آزار قید ازدواج فرار کند.

عزلت طلب گیاهی:

این تیپ زندگی سطحی و کم مایه ای دارد:
۱- احساساتش عمق و شدت ندارد.
۲- آدمها برایش بی تفاوتند.
۳- دوستی هایش سطحی و زود گذر است. تا کسی را می بیند می گوید به به چه آدم خوبی، چه دختر زیبایی، چه دوست مهربانی ولی همینکه از نظرش دور می شوند آنها را فراموش می کند.
۴- به کوچکترین اتفاقی نسبت به دوستان و آشنایان خود بی علاقه می شود ولی دنبال علت واقعی آن نیست.
۵- لذات و تفریحاتش خیلی سطحی است ( امور شهوی – خوردن مشروب – کشیدن سیگار- حرف بیهوده – ابراز نظر نسنجیده) و یا هر منصرف ساز دیگر.
۶- علائقش سطحی ست.
۷- نظر خاصی راجع به چیزی ندارد.
۸- تابع نظر دیگران است و به نظر آنها در حضورشان اهمیت می دهد ولی درغیابشان نه.
روش زندگی سطحی و کم مایه اش به سه دسته است:
۱- زندگی را به مسخره، شوخی و تفریح می گیرد. برای همین ظاهرا” به نظر پرشور و شوق و خوشگذران می آید ولی در واقع او می خواهد خود را از رنج بیهودگی و ناچیزی خلاص کند.
مثلا”:
– یا تمام وقت خود را صرف کاباره ها و مجالس رقص ومهمانی می کند.
– یا تمام وقت خود را صرف جمع آوری تمبر، کبریت، سیگار و حتی زباله…. می کند.
– یا خیلی شکم پرست می شود.
– زیاد سینما و تئاتر می رود و از این قبیل مشغولیات دارد (آنهم فیلم های پرهیجان و ترسناک)
– اهل هیچ بحث جدی و عمیقی نیست و فقط به مسائل سطحی می پردازد.
– شعارش اینست که :
– ای بابا دنیا مسخره است.
– هیچ چیز جدی در دنیا وجود ندارد.
– حرفهای مردم عادی بی ارزش است.
و در واقع به این وسیله ضمن اینکه ارزشهای موجود را نفی می کند، ادعای روشنفکری هم می کند.
۲- به نوعی ابن الوقت است که با این روش موفقیتهای اتفاقی هم دارد که این توفیقها بیشتر برای کسب پرستیژ است مثل ازدواج با یک دختر سرشناس و پولدار تا احساس کند که از حالت صفر بودن نجات یافته است :
– پول بیشتر را برای داشتن زندگی بی دغدغه و دردسر می خواهد.
– نیاز به زیرکی و هوشیاری را ابزاری برای آن می داند که هر کاری دلش خواست بکند و زرنگ باشد و گیر نیفتد.
۳- بیشتر از هر چیز نیاز دارد که با محیط همرنگ باشد:
۱- احساسات و افکار اصیل و واقعی ندارد.
۲- شخصیت کم نور و غیر برازنده ایست.
۳- آنطور فکر و عمل و احساس می کند که به نظر دیگران صحیح است.
۴- در هیچ زمینه ای عقیده ای از خودش ندارد.
۵- عواطف و معنویاتش به نحو بارزی کرخت و منگ شده است .
فرقش با گروه بالا آنست که آنها این کرختی و منگی را نشان نمی دهند ولی او نشان می دهد.

منطق تراشی :

شخص عزلت طلب، از عوارض عزلت طلبی, مثل حساسیت در مقابل فشار و اجبار و عطش استقلال و بی نیازی به این عصبیت در خودش پی می برد ولی مکانیسمهای دفاعی ذهنش شروع به منطق تراشی کرده و او این حالات را به نشانه عقل و خرد تعبیر و تفسیر می کند.
در عزلت طلب هر دو نمود مهرطلبی و برتری طلبی به چشم می خورد و تا جاییکه مخل عزلت گزینی او نشود سرکوب نمی شود.
مثال : عزلت طلب در تخیل می تواند خیلی کارهای بزرگ انجام دهد و یا صفات ممتازی را به خود نسبت دهد و خود را برتر از دیگران می بیند و به خود مغرور است و حتی گوشه گیریش را ناشی از عقل و خرد خود می داند و نسبت به:
– عطش استقلال
– بی نیازی و عدم احتیاج به دیگران
– مقاومتش در مقابل تحمل فشار
– مبرا بودنش از چشم و همچشمی
غرور پیدا می کند.
توقعات عصبسی اش مثل؛
– اینکه کسی مخل تنهائی و خلوتش نشود.
– اینکه کسی از او چیزی نخواهد.
– اینکه کسی مسئولیتی بر او بار نکند.
را نیز به والا مقامی خودش تعبیر می کند.

اگر به تیپ برتری طلب گرایش داشته باشد؛

برتری طلبی اش مناسب حال عزلت طلبی اش است . مثلا”:
– تمایلات جاه طلبانه و میل به پیشرفت سازنده و مثبت را در خود خفه کرده است.
– میل انتقام گرفتن درش نیست.
– عملا” نمی خواهد برتری و قدرت به دست آورد.
– یا عملا به دیگران تسلط و رهبری پیدا کند.
ولی در تخیلش همه این نیازها را اقناع می کند.

اگر به مهرطلبی هایش نزدیک باشد:

– خود را خیلی دست کم می گیرد و احساس کم ارزشی می کند.
– خجالتی ست و کم اظهار وجود می کند.
– میل به خدمتگذاری و کمک به دیگران دارد لذا نیروی زیادی صرف آن می کند.
– جرأت ابراز وجود ندارد و در مقابل حمله و تحمیل دیگران حالت بی دفاعی دارد.
– تقصیر هر پیش آمدی را به گردن می گیرد چون جرأت ملامت و سرزنش دیگران را ندارد.
– خیلی مواظب است که احساسات دیگران را جریحه دار نکند.
– زود تسلیم می شود و تمکین می کند (تا از اصطکاک و رودر رویی و مقابله فرار کند در حالیکه مهر طلب به دلیل نیاز به مهر این کار را می کند ولی عزلت طلب عطشی به جلب مهر ندارد.
– چون هم دست مهرطلبی و هم برتری طلبی اش را بسته در نتیجه یک حالت منفی دارد.

غرور های عزلت طلب:

همانطور که مهر طلب و برتری طلب ضعفهای خود را به قوت تعبیر و تفسیر کرده و نسبت به آن غرور پیدا می کند عزلت طلب هم همینطور عمل می کند.
مثال :
۱- بی رغبتی خود به کار و کوشش را به این صورت در می آورد که من مافوق رقابتهای مبتذل و مخرب معمولی هستم. هدف های فکری من بالاتر از این کارها و مشغولیت های عادیست.
۲- نیاز خود به حفظ فاصله با دیگران را به آزادی و استقلال و بی نیازی شخصیتی خود تفسیر می کند و این منطق سازی در عزلت طلبی بسیار دیرپاست و با خودشناسی عمیق به آن پی می برد و این نیاز عصبی توجیه شده در استقلال و آزادی باعث می شود که او از:
۱- از هر میل، خواسته و آرزوی خود به راحتی صرف نظر کند.
۲- از دوستی و بستگی با دیگران پرهیز کند.
۳- از داشتن احتیاجات متعدد خودداری کند.
۴- از دست زدن به بعضی کارها خودداری کند.
چون هر یک به نحوی آزادی اش را به خطر می اندازد. پس مورد علاقه اش نیست و اشتیاقی به آن ندارد.
از قید و بند و نظم و دیسیپلین و مقررات بیزار است و ممکن است هرگز به باغ وحش نرود چون دیدن حیوانات در قفس برایش آزاردهنده و غیر قابل تحمل است (البته آدم خودیافته هم دوست ندارد حیوانات را درقفس ببیند ولی از دیدن آنها دچار خفقان هم نمی شود).
عزلت طلب دوست دارد هر وقت هر کاری دلش خواست انجام دهد ولی چون تمایلات پرشورش خفه شده اقدام به کارهای زیادی نمی کند. پس جنبه دیگر روحیه اش غلبه می کند، یعنی به دیگران اجازه دخالت در کارها و زندگیش نداده و به قوانین و مقررات پشت می کند.
به عبارت دیگر طالب آزادی برای انجام کار نیست بلکه رهایی از همه چیر را می خواهد.

ریشه های عزلت طلبی:

در خصوص دلایل عزلت طلبی پرسشهایی مطرح است :
۱- علت عطش آزادی طلبی چیست ؟
۲- چه ضروریات و مقتضیات درونی منشاء این احتیاجات است؟
۳- هدف این عطش چیست؟
برای پاسخ به این پرسشها باید به عقب برگردیم و ببینیم محیط این افراد در بچگی چگونه بوده؟
۱- در محیط اولیه ایشان فشار و تسلط خرد کننده اطرافیان طوری بوده که بچه نمی توانسته با صراحت علیه آن اعتراض و طغیان کند؟
۲- کنترل دیگران روی او به حدی بوده که کودک قدرت مخالفت نداشته؟
۳- یا اینکه زور و فشار اطرافیان غیر صریح و نامحسوس بوده و او نمی توانسته علنا” مخالفت کند؟
۴- ممکن است که به او ابراز محبت می شده، منتهی به طریقی که به جای دلگرمی در او ایجاد نفرت می کرده؟ مثلا:
پدر و مادری به علت خودخواهی زیاد کوچکترین توجهی به احتیاجات خاص کودک نداشته ولی تظاهر به دوست داشتن وی نمایند و در ازای آن از او توقع مهر و وفاداری و اطاعت داشته باشند.
۵- پدر مادر نسبت به بچه رفتار دوگانه و متضاد داشته باشند. گاهی به او ابراز محبت و دوستی کرده و گاهی بدون دلیل مشخص و معقول نسبت به وی بدرفتاری کنند و یا به او زخم زبان زده و او را آزار و تحقیر کنند؟
۶- اطرافیان از کودک خواسته اند که خود را با انتظارات آنها تطبیق دهد و به قدری تحت کنترل و نفوذ بوده که شخصیت فردی او رشد نکرده است؟
حاصل این برخوردها و رفتارها با کودک، وی را بین نیاز به جلب مهر دیگران و نارضایی از رفتاری که با او می شود گیر انداخته و طفل دچار تضاد می شود. یعنی هم نیاز به محبت اطرافیان دارد و هم از آنها متنفر است.
این احساس متضاد، کشمکش و تضاد شدیدی در درون طفل ناتوان برقرار می کند و طفل برای رهایی از آن سعی می کند که از دیگران کناره بگیرد و یک فاصله عاطفی بین خودش و دیگران ایجاد کند . (نه محبت و نه جنگ).
در واقع نیاز به محبت را فدای دور شدن از جنگ و دعوا می کند و در واقع علاقه اش از دنیای بیرون سلب شده و به دنیای درون پناه می برد و سعی می کند که از همه نظر از دیگران مستقل باشد تا از تمام قید و بند ها رها و آزاد شود. برای این کار نه تنها هر احساسی نسبت به دیگران را در خود خفه می کند بلکه هر نوع احتیاج و تمایلی را که برای ارضاء آن، نیاز به دیگران داشته باشد در خود سرکوب و خفه می کند.

بایدها و نباید های عزلت طلب:

۱- نباید احتیاج به محبت، رأفت، دلسوزی، حمایت و مصاحبت دیگران پیدا کند.
۲- هیچ تفریح و گردش وی نباید منوط و نیازمند به وجود احدی باشد.
۳- نباید در شادیها، رنجها، غمها، ترسها و مشکلات خود هیچکس را دخالت دهد.
۴- باید از همه مستقل باشد و بی نیاز پس تلاش طاقت فرسا و ناامیدانه ای را در پیش می گیرد تا بر ترس و اضطراب خود فائق آید و آنرا به کسی بروز ندهد و یا حتی آنرا احساس هم نکند.
۵- از هیچکس نباید توقع کمک و دلسوزی داشته باشد چون هم در اصالتشان مردد است و هم اینکار را مقدمه قید و بند و وابستگی به دیگران فرض می کند.
۶- باید به دیگران وانمود کند که هیچ چیز و هیچکس برایش اهمیت ندارد ، چون در غیر اینصورت نشان داده است که به دیگران اهمیت می دهد و به آنها احتیاج دارد و این احساس که او به دیگران احتیاج دارد، او رادچار خفت و سرخوردگی می کند.
۷- پس به دلیل این نیازها و بایدهای فوق، عزلت طلب ناچار است و باید به اندازه زیادی از تمایلات و آرزوهای خود ترمز بگذارد و آنها را محدود سازد که این خودموجب عمیق تر شدن عزلت طلبی اش می شود.
اصولا” به دلیل حساسیت به قید و باید، عزلت طلب از بایدهای خودش نیز گریزان است و می کوشد آنها را نبیند چون بیشتر احساس قید و تحمیل می کند. پس لازمست که در برابر این قید و بندها حالت تدافعی بگیرد، بیش از پیش احساس بیچارگی و محکومیت می کند. پس چاره ای ندارد جز آنکه همه این بایدها را تعکیس کند.
چون مثل مهرطلب از ابراز تمایلات برتری طلبانه عاجز است و نمی تواند احساس خود را به صورت مثبت تعکیس کرده و توقعاتش از خودش را به دیگران تحمیل کند، پس آن را تعکیس منفی کرده و توقعاتش از خودش را، توقعات دیگران از خودش تلقی می کند و فکر می کند اگر امر دیگران را اطاعت نکند از او متنفر خواهند شد.
پس این امر تضاد جدیدی را در او رشد می دهد از یکطرف خود را مجبور به اطاعت از دیگران می بیند و از طرف دیگر می کوشد به هر طریق شده آنها را از خود راضی و خشنود سازد و دشمنی آنها را بر نیانگیزد. ولی از طرف دیگر نیار به استقلال و آزادی دارد. این تضاد در بسیاری از عملکردهای وی مشهود است. طوری که هم میل گذشت و راضی کردن دیگران را دارد و هم به شیوه هایی که مغایر با عزلت گزینی اش نباشد، میل به محروم ساختن و دفاع در مقابل آنها را دارد.
مثال:
خیلی مؤدبانه درخواست انجام کاری را می پذیرد ولی انجامش را یا فراموش می کند و یا به تعویق می اندازد. گاهی آنقدر فراموش کردنش زیاد است که باید حتما” یادداشت کند و گرنه حتما” فراموش می کند.
پس عزلت طلب یا مردم گریز است و یا مبارزه و مقاومت منفی می کند.
از عوارض دیگر آن اینست که در مقابل آن دسته از بایدهایی که به صورت تعکیس در نیامده، وقتی احساس قید می کند نسبت به انجام آن کار بی علاقه می شود.
مثال:
– شرکت در مهمانی هاو اجتماعات
– نوشتن نامه
– پرداخت بدهی
– مطالعه کتاب
– کارکردن
– خوراک خوردن
– روابط جنسی
– لباس پوشیدن
همه اینها به نظرش فشار و اجبار می آید و در مقابل آنها بی علاقگی و مقاومت نشان می دهد.
حاصل چنین حالتی خستگی و بی حالی مزمن است که آن نیز به نوبه خود به کم شدن فعالیت و بی حاصلی و سپس رنج ناشی از خستگی منجر می شود.

مشخصه های عزلت طلب:

۱- عزلت طلب نیز مانند سایر تیپ های عصبی احساس ضعف وبی ارزشی می کند.
۲- هرگاه مجبور شود در تماس نزدیک با دیگری قرار بگیرد احساس کم مایگی و نقص مصاحبتی می کند.
۳- نه قادر به مبارزه و رقابت است و نه خوب فعالیت دارد.
۴- عقب مانده و کم شور و شوق و در زندگی وامانده و عاجز است.
۵- برای جبران لنگی ها و نقص ها، وی نیز به ایده آل سازی خودش متوسل می شود و نقصها را به حسن تبدیل می کند و هر کمبود و احتیاجی را که داشته باشد تامین و ارضاء می کند، و برای جبران کمبودها مقداری هم تلاش واقعی به کار می برد تا جلال و شکوه و عظمت به دست آورد، ولی در برخورد با کوچکترین مانع مایوس شده و دست از فعالیت بر می دارد.

تصویر ایده آلی عزلت طلب از خودش:
۱- بی نیازی و خودکفایی
۲- آزادگی و استقلال
۳- توداری و پر حوصلگی
۴- آرامش و صفا
۵- مبرا از هوی و هوس
۶- پرهیزکار و منصف

فرق انصاف عزلت طلب با انصاف برتری طلب:
برتری طلب برای توجیه عناد و ابراز توقعات بی حسابی که از دیگران دارد متوسل به انصاف و عدالت می شود. ولی عزلت طلب با توسل به انصاف می گوید حالا که من مزاحم شما نمی شوم، کاری به کار شما ندارم، به حقوق شما تعدی نمی کنم، انصاف و عدالت ایجاب می کند که شما هم مزاحم من نشوید، به حقوقم تجاوز نکنید و کاری به کارم نداشته باشید و خلاصه تنهایم بگذارید.

راه رفع عزلت طلبی :
۱- تمرین مِهرِ اصیل و مهرورزی به خود و دیگران
۲- حُسنْ جویی از خود و دیگران
۳- تمرین نیکی بینی
۴- دفترچه ساعتی
۵- کوشش به حضور در جمع و لذت بردن از مصاحبت دوستان
۶- برنامه ریزی برای اوقات تنهایی و استفاده مفید از این زمان ها
۷- تمرین اعتماد به خود ودیگران.
۸- پرهیز از دیدن فیلمهای ترسناک و دلهره آور.
۹- دیدن فیلمهایی که احساسات رقیق انسانی را زنده می کنند.
۱۰- تعیین هدفهای کوتاه و بلند مدت مشخص برای زندگی و پیگیری این اهداف.