آدرنالین,آزادی نسبی,اسهال

جُستارهایی در زمینهء خودشناسی/ یازدهم: اضطراب (دلشوره)

اضطراب

اضطراب هیجانی نا خوشایند است که به آن دلشوره و نگرانی نیز وحشت و ترس هم می گویند.

اضطراب گونه ای پاسخ است به مسائل بیرونی و درونی در حالیکه کنترل یا پایشی بر این مسائل که با آن رو در رو هستیم نداریم.

اضطراب در اندازه ای که فرد را برای اقدام به عمل و انجام کار برانگیزد سودمند و لازم است، ولی هنگامی خارج از کنترل یا واپایی و ناهوشیار می شود، عصبی و زیانبار است.

نیازهای طبیعی کودک انسان

کودک انسان نیاز به محبت، گرمی، پشتیبانی، آزادی نسبی، یاری، راهنمائی و دلگرمی و کیفر به جا و بهنگام دارد. اگر این شرایط فراهم بود کودک احساس آرامش و ایمنی می کند و بخت و فرصت این را پیدا می کند که احساسها، علاقه ها، گرایشها وآرزوهای خودرا به روالی طبیعی و به طیب خاطر رشد دهد و توانایی داشته باشد با دیگران و محیطش ارتباطی سالم و مهرآمیز برقرار کند.

رفتارهای زیانبار در رشد کودک انسان

نبودن رفتارهای یاد شده و از آن بدتر خوار کردن، زورگویی یا اجحاف، درازدستی و زور گوئی و فشار، رعایت نکردن احتیاجات ویژه کودک، بی علاقگی و بی توجهی به او، تبعیض بین بچه ها، ایجاد محیط نا امن، سختگیری بیش از اندازه، ایراد وانتقاد وبهانه جوئیِ پیگیر، مواظبت وپشتیبانی بیش از اندازه، محبت مشروط و نبودن محبت صادقانه به او. سلطه جویی پدر و مادر، رفتارهای عصبی مانند تحریک پذیر بودن، تطمیع کودک، دقیق بودن زیادی و مو را از ماست کشیدن، دمدمی مزاج و متلون و هوسباز بودن، دورو و دروغگو بودن و یا بی تفاوتی پدر و مادر و یا لوس کردن بچه مانع از تعلق خاطر و رشد سالم و طبیعی کودک شده و یک احساس بیمناکی، نا امنی، تشویش و دلهره و اضطراب دائمی در وی ایجاد می کند.

فرق بین ترس و اضطراب

اغلب ترس و اضطراب با هم اشتباه گرفته می شوند، چون خیلی نشانه های مشابهی دارند مثل بالا رفتن تپش قلب و زیاد شدن آدرنالین در خون، سردرد، دل پیچه وحتی اسهال. ولی تفاوتهای اساسی بین ترس و اضطراب وجود دارد. ترس واکنشی ست که در مقابل عامل عینی و واقعی بروز می دهیم و معمولاً واکنشی فراخور و عملی در پی دارد، ولی اضطراب واکنش نا متناسبی است که اغلب ریشه های واقعی آن محسوس و ملموس نیست. حتی گاهی فرد متوجه اضطراب خود نیست، بلکه فقط از بازتابهای نا خوشایندش می توان به آن پی برد.

اضطراب اساسی

وقتی کودک انسان از نیازهای طبیعیش محروم می شود دچار احساس نا خواستنی بودن شده و مضطرب می شود. حال اگر رفتارهای زیانبار در رشد کودک نیز به او اعمال شود، کودک نه تنها دچار احساس ناخواستنی بودن که دچار احساس حقارت نیز می شود و او خود را در جهانی ستمگر و قدار و بی رحم تنها و بی دفاع احساس می کند. و به شدت دستخوش اضطراب می شود.

دکترهورنای به این اضطراب ” اضطراب اساسی ” می گوید. کودکی که مبتلا به اضطراب اساسی شده برای رهائی از آن به دنبال پناهگاهی می گردد. وچون محیط این پناه را به او نمی دهد، در تخیلش آنرا می سازد.

شخصیتی والا مقام و با توانائی های بی کران مثل بامحبت، دوست داشتنی، خواستنی، توانا، دانا وبی نیاز از خود می سازد تا تعادل روحی اش برقرار شود. برای اثبات این صفات در خود، گاهی ناچار است در برابر دیگران با گذشت و فروتن وخاکسار و حتی فرمانبُردار و توسری خور باشد(مهر طلب). واین رفتار را جایگزین تبادل مهر ودوستی و تعامل با دیگران می کند. وگاهی ناچار است در مقابل دیگران با خشونت وتهاجم وپرخاشگری رفتار کند تا قدرت وبرتری خود را به اثبات برساند وآن رفتار را با نیاز طبیعی به تلاش برای رشد وپیشرفت و تعالی اشتباه می گیرد (برتری طلبی). و یا از دیگران کناره می گیرد وارتباط خود را با بیرون و درون خود قطع می کند وآنرا با نیاز طبیعی به خلوت با خود که رشد دهنده توانائیها و احساسات و عواطف فرد است اشتباه می کند(عُزلت طلبی).

وجود این سه وجه مهر طلبی، برتری طلبی وعٌزلت طلبی در روحیه فرد تضاد شدیدی ایجاد می کند که به آن ” تضاد اساسی ” گفته می شود. فشار این تضاد در فرد آنقدر زیاد است که اگر چاره نکند اورا از هم گسیخته و می پاشاند.

ماهیت اصلی تضاد کینه و نفرت سرکوب شده و مخفی است.

پس ناچار است برای رهائی از این فشار، بعضی از جنبه های عصبیت خود را مخفی کند. مثلاً بیشتر رفتارهای مهرطلبانه از خود نشان دهد، یا دیگری رفتارهای برتری طلبانه ودیگری عزلت طلبانه بروز دهد. ولی این نوع رفتار به معنی نبودن دو نوع دیگر عصبیت در وی نیست. چنانچه با تغییر شرایط آدمها از نوعی عصبیت به نوع دیگر تغییر رفتار می دهند. مثلاً تغییر شرایط عاطفی، مالی، اجتماعی، شغلی و غیره باعث تغییر رفتار از مثلاً مهرطلبانه به برتری طلبانه شود. مثل پسری که در حیات پدرش مهر طلب است ممکن است بعد از فوت او برتری طلب شود.



تفاوت ترس و اضطراب

ترس در انسان واکنشی طبیعی در برابر عاملها و خطرهای درونی و بیرونی ست که به نوعی انسان را تهدید می کنند و این واکنش متناسب با عامل ترس است. ولی اضطراب واکنش در مقابل یک ترس یا خطر صرفا ذهنی و واهی است. درواقع اضطراب ترسی است که ناشی از یک برداشت واهی از موضوع ایجاد می شود ومتناسب با موضوع نیست.

هیجان برای زندگی و انجام امور ضروری ست، ولی وقتی تبدیل به: دلشوره، نگرانی، وحشت و ترس واضطراب می شود، ترمزی می شود برای زندگی و انجام امور آن.

ماهیت اضطراب

یک تعارض نا هشیار است.

نداشتن کنترل در واکنش ها.

هر موقعیتی که بِهزیستی فرد را به خطر بیندازد.

ریشه های اضطراب

تحت فشار قرار گرفتن برای انجام کاری که فراتر از توان فرد است.

در تعارض قرار گرفتن با باورهای راسخ شده در فرد.

هر وقت کودک ابراز وجود کرده به نوعی تنبیه شده، در نتیجه شرطی می شود که ابراز وجود نکند.

زور شنیدن کودک از والدین و یا پیش بینی ناپذیر بودن واکنش ایشان در برابر رفتار کودک.

وقتی فردی بلوف می زند از اینکه مشتش باز شود مضطرب می شود.

اضطراب از ابراز وجود و ملاقات با آدمی مهم، نامزد فرد مثلاً، و یا بر پا کردن و یا رفتن به مهمانی خاص و امتحان دادن به دلیل شرطی شدن به اظهار وجود نکردن.

ناکامی، عدم امنیت، محرومیت از بِهزیستی، تغییر در زندگی وروند آن، به خطر افتادن عزت نفس فرد.

تضاد: مثلاً دختری که از مادرش رنجش دارد ولی باورش اینست که باید نسبت به او مهربان و مطیع باشد، هنگام ابراز خشمش به شدت مضطرب می شود.

اضطراب هیپوکندریاک که بیماری ساده ای را خطرناک و مرگ آور تلقی می کنیم که ناشی از زخم غرور آسیب ناپذیری است.

زخم غرور و ترس از زخم غرور.

فشار بیش از حد توان به فرد برای انجام کارهائی فراتر از توانمندیهای فرد.

ترس از نقض تابو، نقض باید، رنجش، و رنجش از نزدیکان وقتی باورمان اینست که از نزدیکان نباید رنجید.

ترس از ارتفاع، ترس از ازدست دادن دیگران وبخصوص نزدیکان.

ترس از سقوط از خودِ ایده آلی، ترس از ابراز خشم، ترس از انتقاد شدن.

عادت به مضطرب بودن به دلیل داشتن الگوهای مضطرب.

ترس از نه گفتن ویا نه شنیدن، ترس از مُچگیری شدن.

نیاز به کنترل دیگران و دنیای اطراف و همه جهان وشرایط و زمان و مکان(سلطه جوئی).

ترس از فقر، بیکاری، جنگ، شکست، بی آبروئی و رسوائی و مسخره شدن.

ترس از سئوال کردن و ترس از بیماری.

بعضی وقایع زندگی مثل: ازدواج، طلاق، مرگ نزدیکان، تولد فرزند، جابه جائی منزل.

وقتی در خودشناسی پیشرفت می کنیم و قدرت دیدن بعضی عصبیتها و کاستی هایمان را پیدا می کنیم، در واقع در این مرحله خود واقعیمان قوی شده و به جنگ با خود ایده آلی بر می خیزد. در این برهه حتماً باید با مشاور روانی مشورت کنیم تا راهنماییمان کند.

دلیل فرار فرد از اضطراب

به دلیل رنج آور بودن اضطراب فرد سعی می کند نسبت به آن ناآگاه بماند و آنرا نبیند. چطور؟

۱. پناه بردن به منصرف سازها مثل:

ا) انجام کارهای تکراری وبی نتیجه.

ب) بازیهای کامپیوتری.

پ) تماشای بی وقفه تلویزیون.

ت) رفتن مداوم به سینما، مهمانی، خرید بی هدف، پرسه زدن در خیابان.

ث) مصرف مواد مخدر.

۲. پناه بردن به کار زیاد.

۳. آویزان دیگران شدن.

۴. حرکات غیر معقول وغیر متشخصانه کردن.

۵. پناه بردن به تاکتیک های دفاعی مثل:

۱. منطق تراشی: می کوشد دلایل و عوامل خارجی بتراشد تا اضطراب خود را توجیه کند ومنطقی جلوه دهد.

۲. انکار: اصل قضیه را انکار می کند ولی دچار لرزش دست، عرق کردن، تپش قلب، حرف زدن نا آرام و هیجانی،دل پیچه، تهوع، غش، خشونت ونفرت شدید نسبت به دیگران و یا لکنت زبان می شود.

۳. تخدیر: به مواد مخدر، الکل، کار زیاد، افراط در روابط جنسی، پرخوری، خواب زیاد و امثال آن رو می آورد.

۴. اجتناب: دور نگه داشتن خود از آنچه که احتمال تحریک اضطراب در آن باشد. مثلاً تنبلی می کند، کارها را به تعویق می اندازد، بی تصمیم است یا تصمیم گیری را به تعویق می اندازد، از رفتن به مهمانی اجتناب می کند.

موارد اضطراب

از مورد سئوال قرار گرفتن و امتحان دادن مضطرب می شود(ترس از زخم غرور دانایی).

از شروع به کار جدید، رفتن به مهمانی و یا سخنرانی مضطرب می شود.

از اینکه به ارزشهای نامعتبری که در ذهن دارد نمی رسد مضطرب می شود.

مهر طلب از اینکه متوجه توقعاتش از دیگران شود، پز بدهد، پرخاش کند، بارز شود و نامهربان جلوه کند مضطرب می شود.

مهر طلب تعکیس منفی عناد به خود کرده و فکر می کند که دیگران دوستش ندارند و از او بدشان می آید و یا در مظان اتهام است.

مهرطلب احساس می کند که تحقیر، استثمار و با او بی رحمانه رفتار شده(نقش قربانی).

برتری طلب اگر مهر بورزد، خود را دست کم بگیرد، خود نمایی نکند و برتریش را اثبات نکند مضطرب می شود.

بیگانگی از خود عامل ایجاد اضطراب است.

خوردن غذا و خوراکیهای محرک اضطراب را زیاد می کند.

عوارض اضطراب

۱. ترمزهای روحی: در افکار، تمایلات، احتیاجات، امکانات درونی خود دچار ترمز شده و از تجلی آنها جلو گیری می کند. زندگی بی کیفیت و فقیرانه و بی رونقی را به سر می برد.

۲. درجه ترمز روحی:

ا) می تواند یک سخنرانی را گوش دهد، ونظر انتقادی داشته باشد ولی جرأت ابراز ندارد.

ب) به سخنرانی گوش می دهد، ولی نظر انتقادی ندارد.

پ) حتی قادر به شنیدن و دنبال کردن سخنرانی نیست.

ت) اگر کار به او ارجاع کنند با اکراه واحساس فشار انجام می دهد.

ث) احساس خستگی در او سریعتر وشدیدتر رخ می دهد.

ج) از انجام کار احساس شادی نمی کند.

چ) کار را از سر باز می کند و بی دقت است.

۳. دوروئی می کند.

۴. دروغ می گوید.

۵. از دیگران نفرت دارد و این نفرت خودموجب تعکیس و تشدید اضطراب می شود.

۶. مکاری و حیله گری می کند.

۷. تعکیس می کند.

۸. سعی در انتقال اضطراب به دیگران می کند.

۹. بی دلیل کسل و خسته است.

۱۰. تمرکز ندارد.

۱۱. متکلم وحده می شود.

۱۲. بی حوصله وبیقرار است.

۱۳. احساس بی کفایتی می کند.

۱۴. در روابط عاطفی وجنسی خود مشکل دارد.

۱۵. تنبل و فراری از کار مفید و رشد یابنده می شود.

۱۶. بی خواب، بد خواب و یا پر خواب است.

۱۷. ترس از محیط بسته دارد (کلاستر فوبیا) و یا ترس از محیطهای باز ویا پر جمعیت دارد (اگروفوبیا).

۱۸. پرخور ویا کم خوراک است.

۱۹. دائم در پی منصرف سازها است.

۲۰. به تماشای فیلمهای ترسناک، و شرکت در مسابقات هیجانی مثل گاوبازی، اتومبیل رانی، موتور سواری، بانجی جامپینگ و امثالهم علاقمند است.

۲۱. حواس پرت و کم حافظه است.

۲۲. دچار بیماریهای روانْ تنی (سایک سوماتیک) می شود.

راه رفع اضطراب

۱. ریلاکس کردن و پایین آوردن تنش در وجودمان.

۲. پیدا کردن و دیدن موارد اضطراب در خود. به این صورت که از خود بپرسیم: از که و یا از چه می ترسیم، یا در چه زمانهایی این اضطراب به ما دست می دهد. با اینکار هیولا ی اضطراب از پای در آمده و تبدیل به ترس می شود و برای مقابله با ترس می توانیم رفتار از پیش تعیین شده بسازیم.

۳. پیدا کنیم که چگونه اضطرابهای خودمان را زنده نگاه داشته و تحکیم می کنیم: مثل: بلوف زدن، اظهار فضل کردن، احساس و ابراز قدرت کردن، خود را شاخص و برجسته قلمداد کردن، ادعای مهربانی و گذشت کردن، نمایش بهترین بودن دادن، خود را دلسوز و با گذشت نشان دادن.

۴. قضاوت نکردن و محکوم نکردن دیگران و خود (تعکیس).

۵. مقایسه کردن خود با دیگران را کنار بگذاریم.

۶. موارد حسادت وغبطه خود را پیدا کرده و با حُسنْ جوئی از خود و دیگران حال خود را خوب کنیم، و برای خودمان با استفاده از موارد حسد وغبطه برای خودمان هدف تعریف کنیم تا آنچه را که مایه حسد و غبطه امان شده با تلاش خود به دست آوریم.

۷. خودشناسی عمیق کنیم.

۸. به جای مجیز گفتن از دیگران سکوت کنیم.

۹. خود را به توکل کردن عادت دهیم.

۱۰. کمتر غذاهای محرک بخوریم.

۱۱. تلقین های مثبت کنیم.

۱۲. رنجش زدائی کنیم.

۱۳. تمرین مهر اصیل به خودمان و دیگران.

۱۴. تمرین ساده زندگی کردن.

۱۵. دوری از محرکهایی مثل قهوه، سیگار، الکل، مخدرها، قمار.

۱۶. دفترچه ساعتی برای نظم دادن به امور خود بنویسیم.

۱۷. سررشته زندگیمان را به دست خود بگیریم واجازه ندهیم دیگران برایمان تصمیم بگیرند.

۱۸. از چشم و هم چشمی پرهیز کنیم.