death instinct,اختیار,اراده خود شکنی

یادداشتی بر روانشناسی انسان سلطه جو

اختیار شما در دست کیست ؟!
آﯾﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻨﯿﻦ اﺣﺴﺎس ﮐﺮده اﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮرﺷﺘﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ در دﺳﺖ ﺧﻮدﺗﺎن ﻧﯿﺴﺖ؟ آﯾﺎ اﺣﺴﺎس ﮐﺮده اﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ وا ﻣﯽ دارﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮد ﻋﻼﻗﻪ ای ﺑﻪ آن ﻧﺪارﯾﺪ؟
آ ﯾﺎ در ﺻﺪد ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﺎری اﻧﺠﺎم دﻫﯿﺪ اﻣﺎ دﯾﮕﺮان اﯾﻦ اﺟﺎزه را ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﯽ دﻫﻨﺪ؟ آﯾﺎ ﻫﺮ ﮔﺎه ﺧﻮاﺳﺘﯿﺪ ﺧﻮد را از اﯾﻦ ﻗﯿﺪ و ﺑﻨﺪ رﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ ، ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪه و ﺑﻪ ﺷﮑﻞ دﯾﮕﺮی ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ؟
اﮔﺮ واﻗﻌﺎ ﭼﻨﯿﻦ اﺣﺴﺎﺳﯽ در ﻣﻮرد ﺧﻮد و ﻋﻤﻠﮑﺮد ﺧﻮد دارﯾﺪ، ﺑﺪاﻧﯿﺪ ﮐﻪ » دﯾﮕﺮان « رواﺑﻂ ﺳﻠﻄﻪ جویاﻧﻪ ای را ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻗﺮار ﮐﺮده اﻧﺪ .در ﻫﺮ ﺻﻮرت ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ ﺧﻮد را از ﺷﺮ ﺳﻠﻄﻪ گری ﻧﺠﺎت ﺑﺪﻫﯿﺪ . ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻫﺮ ﺑﺎری ﮐﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ و ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺧﻮاﺳﺘﻪ او ﻋﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ، آن ﻋﺎﻣﻠﯽ ﮐﻪ ﻋﺰت ﻧﻔﺲ ﺷﻤﺎ را ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ زﻧﺪ را روﻏﻦ ﮐﺎری ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. در ﺣﻘﯿﻘﺖ «ﺳﻠﻄﻪ جو» ﺑﻪ وﺳﯿﻠﻪ ﮐﻨﺘﺮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ دارد، ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﯾﻦ اﺣﺴﺎس را ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺎﻗﺪ ﻗﺪرت، ﺗﻮان و اراده ﻫﺴﺘﯿﺪ و ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ اﯾﻦ اﺣﺴﺎس را ﺑﺎور ﮐﻨﯿﺪ و اﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ ﺳﻠﻄﻪ جو را ﻣﻮﻓﻖ ﮐﻨﯿﺪ و ﯾﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﻼش او ﺑﺸﻮﯾﺪ. انسان سلطه جو از اطلاعاتی که در مورد افراد دارد به عنوان گریز گاهی برای خرابکاری اجتماعی و خلق رفتارهای ویرانگر، سود می جوید.
ﻫﺪف ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮ ، ﭼﻪ ﻧﻮع ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ اﺳﺖ؟
ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭼﻪ ﻧﻮع اﻓﺮادی ﺑﺎ ﭼﻪ وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎﯾﯽ در دام ﮐﻨﺘﺮل دﯾﮕﺮان ﻣﯽ اﻓﺘﻨﺪ؟ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ آﻧﺎن را دﺳﺘﻪ ﺑﻨﺪی و ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﯿﻢ.
اﻓﺮاد ﻣﻬﺮﻃﻠﺐ
ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎری «راﺿﯽ ﮐﺮدن دﯾﮕﺮان» در ﺷﺨﺼﯿﺖ اﯾﻦ اﻓﺮاد ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ. وﻗﺘﯽ ﻫﻤﻮاره اﻧﺘﻈﺎرات دﯾﮕﺮان را ﺑﺮآورده ﻣﯽ ﺳﺎزﯾﺪ و ﻗﺼﺪ دارﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎی آﻧﺎن را در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، در واﻗﻊ ﺷﻤﺎ از اﯾﻦ روش ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﺧﻮد «ارزﺷﻤﻨﺪی» اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. «ﻣﻬﺮﻃﻠﺐ ﻫﺎ» ﺑﺮای ﺧﻮب ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪن ﺧﻮد ﺑﻬﺎی ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﭘﺮدازﻧﺪ. آﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را آدم ﻫﺎی ﺧﻮﺑﯽ اﺣﺴﺎس ﮐﻨﻨﺪ ، اﻣﺎ ﻫﺰﯾﻨﻪ اﯾﻦ «ﺧﻮب ﺑﻮدن» در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮرد ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮﯾﯽ ﻗﺮار ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. «ﻣﻬﺮ ﻃﻠﺐ ﻫﺎ» اﻏﻠﺐ ﺑﺎ ﺳﻠﻄﻪ ﺟﻮ ﻫﺎ ﮐﻨﺎر ﻣﯽ آﯾﻨﺪ زﯾﺮا ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺎراﺿﯽ ﮐﺮدن آﻧﺎن دﭼﺎر اﺣﺴﺎس ﮔﻨﺎه ﺑﺸﻮﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ ﺧﻮد را ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻫﺮ ﮐﺎری ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻ ﻋﻼﻗﻪ ای ﻧﯿﺰ ﺑﻪ آن ﻧﺪارﻧﺪ، ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ از اﺣﺴﺎس ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ«ﮔﻨﺎه» ﺑﺮﺣﺰر ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ.
اﻓﺮاد ﺧﻮاﻫﺎن ﺗﺎﯾﯿﺪ دﯾﮕﺮان(گریزان از انتقاد)
اﯾﻦ اﻓﺮاد ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻣﻮرد ﺑﯽ اﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﻗﺮار ﮔﯿﺮﻧﺪ و از ﻫﻤﯿﻦ رو از اﯾﻨﮑﻪ اﻧﺘﻘﺎد ﺷﻮﻧﺪ ﺷﺪﯾﺪا ﮔﺮﯾﺰان ﻫﺴﺘﻨﺪ. در ﻫﺴﺘﻪ ﻓﮑﺮی آﻧﺎن ﺗﺮس از ﻃﺮد ﺷﺪن ﻗﺮار دارد. ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ اﯾﻨﮑﻪ دﯾﮕﺮان ﻣﺎ را ﺑﭙﺬﯾﺮﻧﺪ و ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ اﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪارد و ﺣﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪه اﺳﺖ اﻣﺎ اﮔﺮ اﯾﻦ ﻧﯿﺎز ﺷﻤﺎ ﺷﮑﻞ اﺟﺒﺎر ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ و ﺑﺮای ﺑﻘﺎ ﺷﻤﺎ ﺿﺮوری ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ در ﻗﻠﻤﺮو ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺳﻠﻄﻪ جویی ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﯾﺪ .ﺟﺎﻟﺐ اﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﻮاﻫﯿﺪ ﺧﻮب ﻇﺎﻫﺮ ﺷﻮﯾﺪ و ﺗﺎﯾﯿﺪ دﯾﮕﺮان را ﺑﻪ دﺳﺖ آورﯾﺪ، اﺣﺴﺎس اﻣﻨﯿﺖ ﺧﻮد را ﺑﯿﺸﺘﺮ از دﺳﺖ ﻣﯽ دﻫﯿﺪ و ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻫﺮاس ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺷﺪ.
اﻓﺮاد ی ﮐﻪ از اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﻨﻔﯽ می ترسند
اﻓﺮادی ﮐﻪ از ﺻﺪای ﺑﻠﻨﺪ و ﯾﺎ رﻓﺘﺎر ﺧﺸﻤﮕﯿﻨﺎﻧﻪ دﯾﮕﺮان ﻧﮕﺮان ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻪ راﺣﺘﯽ ﻣﻮرد ﺗﻬﺎﺟﻢ ﺳﻠﻄﻪ جو ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ. ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ دﯾﮕﺮان ﺣﻖ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺷﻤﺎﺳﺖ، اﯾﻨﮑﻪ ﻃﺮف ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﻈﺮات ﺷﻤﺎ را ﻧﺪارد دﻟﯿﻞ ﻣﻮﺟﻬﯽ ﺑﺮای ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮدن ﻣﯿﺪان از ﺳﻮی ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ. اﺿﻄﺮاب اﯾﺠﺎد ﺷﺪه ای ﮐﻪ در ﺑﺤﺚ ﻫﺎ و ﻣﺬاﮐﺮات رخ ﻣﯽ دﻫﺪ ﺗﺎ اﻧﺪازه ای ﻃﺒﯿﻌﯽ اﺳﺖ و ﻻزم اﺳﺖ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﻮردی ﺳﺎزﻧﺪه ﺑﺘﻮان ﺑﺮ آن ﻏﻠﺒﻪ ﮐﺮد.
اﻓﺮادی ﮐﻪ جسارت مخالفت ندارند و ﻗﺎطع نیستند
نداشتن ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ در ﭘﺎﺳﺦ دادن ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ، ﺷﻤﺎ را درﺑﺴﺖ در اﺧﺘﯿﺎر ﯾﮏ کنترل کننده ﻣﺎﻫﺮ ﻗﺮار ﻣﯽ دﻫﺪ.«ﻧﻪ» ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﺣﺴﺎس ﮔﻨﺎه و ﯾﺎ ﺧﻮدﺧﻮاﻫﯽ ﻣﯽ دﻫﺪ زﯾﺮا ﺷﻤﺎ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ پاسخ «ﻧﻪ» ﺑﻪ اﺷﺨﺎص آن ﻫﺎ را ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. ﺷﻤﺎ ﺑﺎ دادن ﺟﻮاب آری، ﺗﺸﻮﯾﺶ و ﻧﮕﺮاﻧﯽ و ﻫﺮ اﺣﺴﺎس ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪی را از ﺧﻮد دور ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻃﻮرﯾﮑﻪ ﺣﺎﺿﺮﯾﺪ ﺑﺎ «آری» ﮔﻔﺘﻦ ﻟﺬت و ﺷﺎدی زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﺮ ﺧﻮد ﺣﺮام ﮐﻨﯿﺪ. اﻣﺎ آﮔﺎه ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻫﺮ ﮔﺎه ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ﺟﻮاب «آری» ﻣﯽ دﻫﯿﺪ در ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮاﻧﺠﺎم منجر به ﺗﺤﻠﯿﻞ اﻧﺮژی ﺷﻤﺎ ﻣﯽ شود. از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ ﺑﯿﺶ از ﭘﯿﺶ ﮐﻨﺘﺮل ﺧﻮد را ﺑﻪ دﺳﺖ اﻓﺮاد ﺳﻠﻄﻪ گر ﻣﯽ ﺳﭙﺎرﯾﺪ.
اﻓﺮادی ﮐﻪ ﻫﻮﯾﺖ درﺳﺘﯽ از ﺧﻮد ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ
اﮔﺮ اینچنین است که ﻧﻤﯽ داﻧﯿﺪ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ و ﻧﻘﺶ خود را در رواﺑﻂ ﺑﺎ دﯾﮕﺮان نمی شناسید، ﺑﺪاﻧﯿﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ روﺣﯿﻪ ﺑﺮای اﻓﺮاد ﺳﻠﻄﻪ جو ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻄﻠﻮب اﺳﺖ. دﻻﯾﻞ ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻌﯿﻦ و اﺣﺴﺎس ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ از ﺧﻮد، اﻏﻠﺐ رﯾﺸﻪ در دوران ﮐﻮدﮐﯽ دارد ﮐﻪ اﺟﺎزه ﻧﺪاده است ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﻣﻄﻤﺌﻦ و ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺷﺪه ای ﺑﺮﺳﯿﺪ. اﯾﻦ اﻣﺮ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ به ﺑﺎزﺧﻮردﻫﺎی ﻣﻨﻔﯽ ﭘﺪر و ﻣﺎدر مربوط ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺳﺎﯾﺮ اﺷﺨﺎص ﻣﻬﻢ زﻧﺪﮔﯽ تان ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺧﻮردﻫﺎی نامناسبی ﮐﺮده ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﮐﻮدﮐﯽ ﮐﻪ ﺑﺎرﻫﺎ و بارها ﺗﺤﻘﯿﺮ ﺷﺪه است، ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯽ ارزﺷﻤﻨﺪ، ﺑﺎﻫﻮش و ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ و ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺗﺎﺑﻊ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎ و ﻧﻈﺮات ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪﺗﺮ دﯾﮕﺮان ﺑﺎﺷﺪ. در واقع ﺷﻤﺎ ﻋﻮاﻣﻞ ﮐﻨﺘﺮل ﮐﻨﻨﺪه ﺧﻮد را در ﺧﺎرج از ﺧﻮد ، یعنی ﻣﺤﯿﻂ و ﯾﺎ اﻓﺮاد دﯾﮕﺮ ﻣﯽ شناسید و ﻋﺎﻣﻞ ﮐﻨﺘﺮل دروﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺎن ﻫﻮش، اﺳﺘﻌﺪادﻫﺎ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﯿﻬﺎی ارزﺷﻤﻨﺪ ﺷﻤﺎﺳﺖ، در ذﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﯿﺎر ﮐﻢ رﻧﮓ ﺟﻠﻮه ﮐﺮده اﺳﺖ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎور ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺻﺎﺣﺐ اﯾﻦ وﯾﮋﮔﯿﻬﺎی اﺛﺮ ﮔﺬار ﻫﺴﺘﯿﺪ و ﻧﻘﺶ ﺧﻮد را در زﻧﺪﮔﯽ و ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﺟﺪی ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
اﻓﺮادی ﺑﺎ اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻨﻔﺲ ﺿﻌﯿﻒ
اﯾﻦ وﯾﮋﮔﯽ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل وﯾﮋﮔﯽ ﻗﺒﻠﯽ در ﻓﺮد ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﻓﺮدی ﮐﻪ ﻫﻮﯾﺖ درﺳﺘﯽ از ﺧﻮد ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ، اﺣﺴﺎس ﺗﺤﻘﯿﺮ ﺷﺪن ﺑﺮ او ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ، ﮐﺎﻧﻮن ﮐﻨﺘﺮل ﺧﻮد را در ﺧﺎرج از ﺧﻮ ﻣﯽ داﻧﺪ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﯿﻬﺎی ﺧﻮد را دﺳﺖ ﮐﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد، ﭘﯿﺎﻣﺪی ﭼﻮن کمبود اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻨﻔﺲ را در ﺧﻮد رﺷﺪ ﺧﻮاﻫﺪ داد. اﮔﺮ ﻧﺘﻮاﻧﯿﺪ ﺑﺮ ﺧﻮد ﺗﮑﯿﻪ ﮐﻨﯿﺪ و بر ﻗﻀﺎوت ﻫﺎ و ارزش ﻫﺎی ﺧﻮد پایبند بمانید، واﺑﺴﺘﮕﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان اﻓﺰاﯾﺶ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ؛ در ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ ﺿﻌﻒ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﺧﻮد را ﻣﺠﺒﻮر می کنید ﮐﻪ ﺑﻘﻮل ﻣﻌﺮوف «ﺑﻪ ﺳﺎز آﻧﻬﺎ ﺑﺮﻗﺼﯿﺪ». ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ وﯾﮋﮔﯽ اﯾﻦ اﻓﺮاد ﻣﻌﻤﻮﻻ ﮔﺮاﯾﺶ دارﻧﺪ ﺗﺎ از دﯾﮕﺮان راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ و ﯾﺎ راه ﺣﻞ ﺑﺨﻮاﻫﻨﺪ و ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻋﻨﺎن اﺧﺘﯿﺎر ﻫﻤﻪ اﻣﻮر از ﻗﺒﯿﻞ : ﺧﺮﯾﺪ هر نوع ﮐﺎﻻ ﺣﺘﯽ خرید یا فروش اﺗﻮﻣﺒﯿﻞ خود، آراﯾﺶ ﻣﻮی ﺳﺮ، ﮐﺴﺐ و ﮐﺎر و ﺑﯿﺶ از اﯾﻨﻬﺎ را از ﺧﻮد ﯾﮕﯿﺮﻧﺪ و ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﺴﭙﺎرﻧﺪ . اﮔﺮ ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﯿﺶ از ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﻧﺘﺎﯾﺞ زﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ را ﮐﻨﺘﺮل ﮐﻨﻨﺪ، در ﺑﺮاﺑﺮ ﻧﻔﻮذ و ﺗﺎﺛﯿﺮ آﻧﺎن ضعیف تر و آﺳﯿﺐ ﭘﺬﯾﺮﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ.
طبق نظریه «اریک برن»، روانپزشک مشهور، سه حالت نفسانی«من» در هر فردی وجود دارد: «من والد»، «من کودک» و «من بالغ». برخی از افراد که بر آنها «من والد» غلبه دارد به طور مرتب دستور می دهند، امر و نهی می کنند، به سرزنش اطرافیان می پردازند و با قدرت طلبی می خواهند نظر خود را به دیگران تحمیل نمایند.
در این گونه افراد «من کودک» نمودی ندارد، زیرا در «من کودک» رفتار احساسی، شادمانی، شیطنت و نظایر آن بیشتر به چشم می خورد، در حالی که این افراد تنها در پی آن هستند که دیگران را تحت نفوذ خود درآورند و پرجذبه، مقتدر و فاقد هر گونه مهربانی به نظر برسند. رقابت، تحقیر، تبعیض، حسادت و تنفر از یکدیگر وجود دارد مساعدترین محیط برای رشد حس سلطه جویی و قدرت طلبی است. لذا والدین باید مراقب شیوه برخورد خود با فرزندان و همسرشان در محیط خانواده باشند.
از نگاه فروید تجاوز و خشونت طلبی ریشه درغریزه مرگ (death instinct) دارد. در واقع هر انسانی در عین حال که تمایل دارد از لذت زندگی ببرد، به نابودی نفس خویشتن نیز روی می آورد. اما از آنجا که هیچ انسانی جرات رویارویی مستقیم با مرگ را ندارد «اراده خود شکنی» خود را به دیگران منتقل می کند و همین امر موجب تجاوزطلبی و پرخاشگری می شود. روان تحلیلگران در تحلیل میل به تسلط و رفتار اقتدارگرایانه معتقدند که چنین رفتار یا میلی می تواند از یک سوناشی از اراده واقعی فردی زورمند و نیرومند به اعمال قدرت باشد یا این که از ضعف روانی، آشفتگی درونی، عدم قابلیت در تسلط بر خود یا جلب احترام دیگران سرچشمه بگیرد که در پس رفتار مخالفی پنهان شده باشد.
به طور متداول افراد اقتدار طلب نسبت به «من» و «هویت خود» به دیده تردید می نگرند و از آنجا که از ثبات درونی برخوردار نیستند تلاش می کنند خود را در قالب « کنترل کننده» و «سلطه جو» بیان کنند و بر« سلطه پذیران» تسلط داشته باشند.
برخی از روان تحلیلگران همچون آلفرد آدلر ریشه تجاوزطلبی، خشونت و قدرت طلبی را در پدیده جبران (compensation) جستجو می کنند. آدلر معتقد است احساس کهتری (inferiority feeling) خواه در قالب جسمی، روانی و اجتماعی موجب می شود که فرد درصدد جبران برآید و برای حصول برتری (superiority) تلاش نماید.
در مورد سلطه‌جوها باید اذعان کرد که برخلاف ظاهر مطمئنی که دارند، درصد بالایی از اختلالات خلقی گزارش شده است. برخی سلطه‌جوها ممکن است اعتماد به نفس پایین داشته باشند و تنبل، کند ذهن و ابله به نظر برسند.
ﺑﺎ ارزﯾﺎﺑﯽ دﻗﯿﻘﯽ از وﯾﮋﮔﯿﻬﺎی ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ و ﻋﻤﻠﮑﺮد ﻫﺎی ﺧﻮد، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﯿﺪ در اﺻﻼح اﯾﻦ ﺿﻌﻒ خود ﻗﺪم ﻫﺎی ﻣﻮﺛﺮی ﺑﺮدارﯾﺪ و ﻣﺮاﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ هرگز در دام اﻓﺮاد ﺳﻠﻄﻪ جو ﻧﯿﻔﺘﯿﺪ.

دانلود مقاله: