عمق استراتژیک یا ژرفای راهبردی: دوم قدرتِ نَرم
هر کشوری به حاشیهء امن یا ژرفای راهبردی نیاز دارد، برخی بیشتر، همچون ایران. همسایگان پُر شمار، جایگاهِ میانه آن در جغرافیای سیاسی و چند عامل دیگر. هر چند نزد برخی حاشیه امن در توان جنگی، آفندی یا پدافندی، گزارش یا تعبیر می شود، می توان گفت که «نفوذ فرهنگی» از ارزشمندترین عوامل است و پایه ای ست بسیار پابرجاتر و استوارتر. نفوذ فرهنگی خودْ یکی از سازه های «قدرت نرم» است که در گذر روزگار ایران از این باره بسیار پُر توان و کامیاب بوده است. فروافتادن فرمانروایی ساسانی را به درستی می توان فروریختن دیوار کشور شمرد. با این همه، مردم و به ویژه فرهیختگان ایرانی توانستند توان زاستن یا تولید علمی و فرهنگی کشور را به اندازه ای افزایش دهند که سراسر آسیا و بخشهایی از اروپا را از دستاوردهای خود بهره مند سازند. باید به دیده گرفت که در این روزگار دراز بیشتر فرمانروایان کشور ایرانی تبار نبودند، ولی ایرانیزه شده بودند، که این یکی، خودْ از پیامدهای همان زادآوری پُر توان علمیْ فرهنگی ست.
یکی از بُنمایه های توانمندیِ ملی، قدرتِ نرم است:
شناخت (تعریف):
قدرت نرم به توانایی دگرگون کردن آنچه دیگران می اندیشند و انجام این کار از راه کشش و اقناع به جای اجبار و زور است. البته کارشناسان هنوز در زمینه نشان دادن تعریفی یکسان از قدرت نرم همداستان نیستند و در این زمینه میان ایشان اختلاف نظر هست.
«جوزف نای» (Joseph Nye) اولین کسی است که واژه قدرت نرم را اختراع کرد.
تعریفی که او از قدرت نرم ارایه داده عبارت است از:
«واداشتن دیگران به این که نتایجی که شما می خواهید را بخواهند.»
جوزف نای می گوید که قدرت نرم، به همکاری گرفتن و یارگیری افراد به جای ناگزیر کردن ایشان با زور و هراساندن (برخلاف میل شان) برای انجام کاری است.
نای درمی یابد که پایهء قدرت نرم شکل دادن به ترجیحات دیگران است. در این زمینه منابع (یا فرهنگ یا قوانین یا نهادها) در گُزینشِ اثربخشی قدرت نرم بسیار مهم اند. منابعی که قدرت نرم را می سازند بیشتر از ارزش های یک بازیگر (یا یک سازمان یا یک دولت) پدید می آید. منابع قدرت نرم در چارچوب فرهنگ ابراز می شود (می تواند با روش های گوناگون از جمله بازرگانی، گردشگری، تماس های شخصی، دیدارها و … منتقل شود.)
نای در سراسر کتابش می کوشد ابزار های گوناگون قدرت نرم را نشان دهد. از جمله ابزار قدرت نرم که او به آنها اشاره می کند عبارتند از: دیپلماسی عمومی، سخنرانی ها، شکل دولت، درام و نمایش های تلویزیونی، فیلم، آموزش (مثل دانشگاه ها، کتاب ها و کمک هزینه تحصیلی)، مراکز علمی، فرهنگ و ایده (مثل جهانی شدن و دموکراسی)، ورزش ها و بازی های المپیک، خوراک، موسیقی، مهاجرت، جوایز نوبل، اینترنت، بازی های ویدئویی، سازمان های غیر دولتی، برندها (مانند خودرو و ابزارهای الکترونیکی)، مأموریت های حفظ صلح، کمک به کشورهای در حال توسعه و تنگدست…
البته تأثیر قدرت نرم شکننده و گیج کننده است. بی ثباتی، هرج و مرج و جنگ از جمله شرایط مختلفی هستند که اثرات قدرت نرم را می کاهند.
مورگنتا بُنمایه های توانمندی ملی را جغرافیا، بُنمایه های سِرِشتین / منابع طبیعی، گُنجایش صنعتی، آمادگی نظامی، شُمارِ مردم، مَنِشِ ملی، خویِ ملی، چگونگی دیپلماسی و چگونگی دولت شناسایی کرد. وی چگونگی دیپلماسی را ارزشمندترین این سازه ها ارزیابی کرد. او نوشت، دیپلماسی یک ملت، «این سازه های گوناگون را در فراگیریْ یکپارچه در هم می آمیزد، به آنها سویه و سنگینی درخور میدهد، و با دادن گسترهء توانمندی راستین، کاراکهای / پتانسیلهای خوابآلود آنها را بیدار میکند».
******
قدرت نرم ایران:
قدرت نرم ایران بر سه ستون بنیادی استوار است؛
نخستین و ارزنده ترین آن تاریخ و فرهنگ ایران است که بر فرهنگ و تمدنی چند هزار ساله استوار است و برسرزمینهای پیرامونش بسیار کارگر بوده.
زبان فارسی از زمانی که در بسیاری از زبانهای دیگر از جمله ترکی، هندی، اردو، ارمنی، گرجی، سواحیلی و … آمیخته شده به یکی از منابع پایه ای قدرت نرم ایران تبدیل شده است.
***
«سیف فرغانی» به سعدی شیرازی:
می توان پذیرفت که یکی از بهترین تعبیرها از رسالت و جایگاه جهانی سعدی را بازگفته است:
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشگر
چه خوش باشد چنین لشگر به هر کشور فرستادن
یکی از ابزارهای سرآمدِ قدرتِ نرمْ زبان است؛
گسترش زبان فارسی بیرون از ایران
رواج زبان فارسی (نو) و گسترش پیوستهء این رواج در گذر چند سدهء پی در پی در کشورهای پهناوری چون چین، آسیای خاوری، هندوستان و امپراتوری عثمانی را می توان گسترشی برآمده از سرشت این زبان دانست. زیرا هیچ یک از این کشورها هیچگاه زیر فرمانروایی ایران نبودند. دربارهء هندوستان باید به یاد آورد که تنها کنارهء باختری کشور هندوستان و آنهم چند سده پیش از رواج سراسری زبان فارسی به عنوان زبان دیوانی، علمی و ادبی این کشور بود.
نکتهء دیگری که باید به دیده گرفت آن است که رواج فارسی در کشورهای یاد شده در روزگارانی روی داد که ایران یا زیر فرمانروایی مردمی نافارسی زبان بود و یا یکپارچگی سرزمینی خود را از دست داده بود. دربارهء امپراتوری عثمانی این نکته درخور یادآوری ست که دو کشور بیشتر زمانها در جنگ بودند.
۱ – عثمانی:
در سدهء نهم هجری (پانزدهم میلادی) دربار عثمانی سامانهء دیوانی و سازمان اداری سلجوقیان روم، که ساخته و پرداختهء راهبری وزیران و دبیران ایرانی بود، به عنوان الگویی سیاسی پذیرفت. شاهان عثمانی در گسترش زبان فارسی، چه در نامه نگاریهای درباری و چه در فرمانهای دیوانی و چه در آفرینش آثار فارسی گویندگان و نویسندگان، جایگاهی بزرگ، همچون فرمانروایان سلجوقی خود، داشتهاند.
عثمانیان در آغاز، نامههای دیوانی را، به پیروی از شاهان سلجوقی در روم، به فارسی مینوشتند. منشآت السلاطین احمد فریدونبیگ منشی در سدهء دهم هجری (شانزدهم میلادی) شمار فراوانی از نامه های رسمی و فارسی پادشاهان عثمانی را، از زمان تیمور تا صفویه، دربردارد. این مجموعه سند ارزشمندی ست از جایگاه زبان فارسی در مناسبات سیاسی و روابط دیپلوماسی فرمانروایان این سرزمین که همیشه گروهی از «منشیان بلاغت شعار» را در دستگاه خود داشتند. میراث فرهنگی ایرانی که از ترکان غزنوی به ترکمانان سلجوقی در خاور و از ایشان به همکیشانشان در باختر رسیده بود، اینک به دست ترکان عثمانی در اروپا پخش می شد.
برآیند کار و پیامد کار ادبی دربار عثمانی، پرورش گروه پُرشماری از شاعران و سخنوران پارسیگوی در سرزمینهای آسیائی و اروپائی امپراتوری عثمانی بود که بیش از پانسد سال در گسترش زبان فارسی و رواج فرهنگ ایرانی کوشیدند. تا جایی که نه تنها بسی از شاهان عثمانی خود به فارسی شعر سروده اند که دهها تن فارسی سُرای و فارسی نویس درون فرمانروایی خود پروردند. از آن میان باید از یکسد تن فارسی سُرایان بالکان یاد کرد که هفده تن از ایشان دیوانی از خود به یادگار نهاده اند.
۲-بالکان
دکتر دیان بوگدانویچ
پست الکترونیک زبان پژوهی از پنج شنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ برگرفته از آذرپادگان
پس از جایگیر شدن نخستین قبیله های ترکمان در آسیای کوچک (آناتولی) از دوره سلجوقیان روم تا نیمه سده ۱۹ میلادی و به ویژه پس از برپایی فرمانروایی عثمانی (آغاز سده ۱۴ میلادی) زبان و ادبیات فارسی یکی از پایه های کارساز در فرهنگ این سرزمین به شمار می رفته است و با گذر زمان که دامنه فرمانروایی آل عثمان تا ژرفای اروپا کشیده می شده زبان فارسی نیز در این سرزمینها رواج می پذیرفته است . کتابهای بسیار، دیوانها و فرمانهای شاهان عثمانی تا سدسال بهترین گواه این سخن است. چند تن از شاهان عثمانی به فارسی شعر گفته اند و در میان ایشان باید نام سلطان ایلدرم بایزید و سلطان سلیم و سلطان سلیمان قانونی را یاد کرد. «… نکته ای ست شناخته شده که سلطان سلیم هنگامی هم که با ایرانیان در جنگ و ستیز بود، زبان فارسی را برای آفرینش ادبی به کار برده است۱». نویسنده کتاب هفت اقلیم می نویسد که هنگام به تخت نشستن سلطان سلیمان خان قانونی، امینی شاعر قصیده ای سروده که همه مصراع های آن دربر دارنده ماده تاریخ جلوس اوست.
مطلع این قصیده چنین است:
بداده جهان ملک کامرانی به کاوس عهد و سلیمان ثانی
رواج زبان و ادبیات فارسی در عثمانی و دلبستگی ای که شاهان آن دیار بدان نشان می داده اند انگیزه پیدایش شماری بسیار از نویسندگان و سرایندگان فارسی گوی در عثمانی شده است که مگر شماری ایرانی، دیگران ترک زبان یا از سرزمینهایی بوده اند که در آن روزگار زیر فرمان دولت عثمانی بودند. میان ایشان شماری نیز از باشندگان برخی از استانهایی که سپس کشور یوگسلاوی را ساختند بوده اند. زیرا در این استانها شماری از باشندگان آرام آرام از روزی که به دست عثمانیان اُفتادند به دین اسلام می گرویدند. برخی از سُرایندگان این دسته هنگام کار در رشته های دیگر شعر فارسی نیز می سرودند و برخی دیگر از شعر و شاعری و رویهمرفته از راه نوشتن گذران می کردند.
فهرست نام کسانی که از یوگسلاوی بودند و به زبان فارسی می سرودند و یا می نوشتند چنین است:
۱ ـ محمود پاشا که تخلص او عدنی بوده است (منظور نه این ست که وی اهل عدن بوده است؛ بلکه تخلص او عدنی به معنی بهشتی است) ( درگذشته به سال ۸۷۹ هجری) [۸۵۳خ/ ۱۷۴۱م].
۲ ـ درویش پاشا (درگذشته به سال ۱۰۱۲) [۹۸۲خ/ ۱۶۰۳م].
۳ ـ توکلی ده ده سراپلی (درگذشته سده یازدهم و برابر روایتی سال ۱۰۳۵) (۱۰۰۴خ/۱۶۲۶م).
۴ ـ نرگس السرائی (درگذشته به سال (۱۰۴۴) (۱۰۱۳خ/ ۱۶۳۴م).
۵ ـ خسرو پاشا سکولوویچ (درگذشته به سال ۱۰۵۰) (۱۰۱۸خ/ ۱۶۴۰م).
۶ ـ احمد صبوحی (متوفی در قرن یازدهم و طبق روایتی در سال ۱۰۵۰) [۱۰۱۸خ/ ۱۶۴۰م].
۷ ـ احمد طالب (درگذشته به سال ۱۰۸۵) (۱۰۵۳خ/ ۱۶۷۴م).
۸ ـ احمد یسری (درگذشته به سال ۱۱۰۵) (۱۰۷۲خ/ ۱۶۹۴م).
۹ ـ احمد رشید (درگذشته به سال ۱۱۱۱) (۱۰۷۸خ/ ۱۶۹۹م).
۱۰ ـ رشید (درگذشته در آغاز سده دوازدهم)
۱۱ ـ علی زکی کیمیاگر (درگذشته به سال ۱۱۲۳) (۱۰۹۰۱۰۹۰خ/ ۱۶۹۹م).
۱۲ ـ لدنی (درگذشته به سال ۱۱۳۳) (۱۱۰۰خ/ ۱۷۲۱م).
۱۳ ـ حاج مصطفی مخلص (درگذشته پس از ۱۱۶۱)(۱۱۲۷خ/ ۱۷۴۸م).
۱۴ ـ شیخ فوزی الموستاری (درگذشته به سال ۱۱۶۰) (۱۱۲۶خ/ ۱۷۴۷م).
۳- چین
یکی از کهن ترین کتاب ها در زمینه دستور زبان فارسی کتابی ست به نام منهاجالطلب نوشته «محمد بن حکیم زینیمی شندونی » (۱۶۱۰-۱۶۷۰ میلادی) که اهل سین کیانگ چین بوده است. اینکه در چین و ماچین آن اندازه برفارسی مسلط باشند که برآن دستور زبان بنویسند البته چندان شگفت نیست هنگامی بدانیم که ابن بطوطه طنجه ای (مراکش) که همروزگار سعدی بود هنگامی که در چین، مهمان امیری می شود، از دهان خنیاگران چینی بزم او این شعر سعدی را می شنود:
تا دل به مهرت دادم در بحر فکر افتادم
چون در نماز استادم گویی به محراب اندری!
۴- خاورِ دور
ابن بطوطه در سفرنامه خود می نویسد: به مالزی رفتم، شاه آنجا عربی نمی دانست و من زبان مالزیایی نمی دانستم. به فارسی با یکدیگر سخن گفتیم.
زبان فارسی و دین اسلام را بازرگانان دریانورد ایرانی به مردم آسیای خاوری شناساندند. باید یادآور شد که بازرگانی دریایی میان ایران و دوردست خاور آسیا از زمان ساسانیان آغاز شد و پس از اسلام همچنان پِی گرفته شد. به هر روی تا سده های پی در پی زبان فارسی همان جایگاه را نگهداشت.
۵- اندونزی
اندونزی نیز همچون بسیاری از سرزمینهای همسایه خود با زبان فارسی آشنا شد و یادگار آن انبوه واژگان فارسی ست که همچنان در زبان اندونزیایی به کار می رود:
بر سنگ گور حسام الدین ابن امیر، شاه شهر «آچه» اندونزی شعر سعدی نوشته شده است:
بسیار سال ها به سرِ خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
این پنج روز مهلت ایام آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
بستان السلاطین و تاج السلاطین دو اثر مهم اندونزیایی ست که برگرفته از کتابهای فارسی و همچنین داستانهایی مانند کلیله و دمنه، شاه مردان به حکایتهای مالایویی تبدیل شده است.
ابن بطوطه می گوید در آچه، ایرانیانی در دربار بودند؛ شخصی به نام بهروز که کفیل نیروی دریایی بود. امیر سید شیرازی فقیه دربار بود.
واژه فارسی واژه فارسی به انگلیسی معنی انگلیسی واژه اندونزیایی
A
Abda | absolution before prayer | abdast | آبدست، وضو |
Abilah | small pox | abeleh | آبله |
Acar | pickle | acar | ترشی هندی |
aftab | sunlight, sun | aftab | آفتاب |
afsun | sorcery | afsoon | افسون |
agar | if | agar | اگر |
anggur | grape | angour | انگور |
aiwan (ewan) | hall, large sitting room | eywan | ایوان |
ajaibkhanah | museum | ajayeb khaneh | عجایب خانه، موزه |
alma | diamond | alma | الماس |
anjar | anchor | langar | لنگر |
Anjiman | association | Anjoman | انجمن |
anggur | grape | angur | انگور |
anjir | fig | anjir | انجیر |
arghavani | purple | arghavani | ارغوانی |
asmani | heavenly | asemani | آسمانی |
atisynak | Fiery | atashnak | آتشناک |
azad | Without fault | azad | آزاد |
B
baba (babah) | Father | baba | بابا |
Bad | Wind | Bad | باد |
badam | Almond | badam | بادام |
bafta | Fine calico | bafteh | بافته |
bahadur | Hero, warrior | bahador | بهادر |
bahaduri | Heroic | bahadori | بهادری |
Bahari | Pretty, charming | Hahari | بهاری |
bakht | Fortune | Bakht | بخت |
baksis (baksyis) | Gratuity | bakhshesh | بخشش |
bala | Diasater | bala | بلا |
balabad | Windward | balabad | بالاباد |
bam | Roof | bam | بام |
bandar | Port | bandar | بندر |
bang | Azan, bombing noise | bang | بانگ |
barid | Messenger | barid | برید (نامه رسان) |
barzangi | Nigro | barzangi | برزنگی (سیاهپوست) |
basyah, basyaw | Pasha | pasha | پاشا |
bau | Smell | bou | بو |
baz | Falcon | baz | باز(شاهین) |
Bazar | Market | Bazar | بازار |
bedebah | Wretched | badbakht | بدبخت |
Beriani | Rice cooked with butter | Biryani | بریانی |
Biadab | Rude, impolite | Biadab | بی ادب |
Bibi | Aunt | Bibi | بی بی (عمه) |
Biu | Unaware | Bihe | بی حس |
Bokca | Bag for food | Boghche | بقچه |
Bulbul | Nightingale | Bolbol | بلبل |
Burjasmani | Eplictic | Borje asemani | برج آسمانی |
Bustan | Garden | Bustan | بوستان |
But | Idol | Bot | بت |
C
Cadar | Women’s viel | Chador | چادر |
Caku | Knife | Chaghu | چاقو |
Camca | Small spoon | Chamcheh | چمچه |
Canar | Plane tree | Chenar | چنار |
Cara | Way | Chareh | چاره |
Carkhah | Cycle | Charkheh | چرخه |
D
Cokmar | War-club | Ghomagh | چماق |
Dabir | Clerk | Dabir | دبیر |
Daftar | List | Daftar | دفتر |
Dam | Breath | Dam | دم |
Dargah | palace | Dargah | درگاه |
Darwi | Dervish | Darvish | درویش |
Dewan | Assembly, meeting | Diwan | دیوان |
Dawat | Ink | Dawat | دوات |
Dayah | Foster mother | Dayeh | دایه |
Darji | Tailor | Darzi | درزی |
Destar | Hear cloth | Dastar | دستار |
Dewal(a) | Wall around castle | Diwar | دیوار |
Dewan | Council | Diwan | دیوان |
Dibacah | Preface | Dibacheh | دیباچه |
Dibaj | Silk fabric | Dibaj | دیبا(ج) |
Domba | Sheep | Donbeh | دنبه |
E
Emat | Checkmate in chec | Mat | مات |
Emat syah | Checkmate in chec | matshah | مات شاه |
F
Faedah (faidah) | Usefulne | Faedeh | فایده |
Fahrasat | List | Fehrest | فهرست |
Faradkhana | Guesthouse | Fardkhaneh | فردخانه (مسافرخانه) |
Feringgi | Westerner | Ferangi | فرنگی |
Falsafi (filsafi) | Phylesophic | Falsafi | فلسفی |
Fil | Elephent | Pil | پیل، فیل |
Faransawi | French | Faransawi | فرانسوی |
Farsakh | Parasang | Farsakh | فرسخ (فرسنگ) |
Farisi | Persian | Farsi | فارسی |
Firdau | Heaven, garden | Ferdou | فردوس |
Firman | Order | Farman | فرمان |
Firdausi | Heavenly | Ferdowsi | فردوسی |
G
Gandum | Wheat | Gandom | گندم |
Gaz | A linear measure for length | gaz | گز |
Giwah | sandal | Giweh | گیوه |
Gogah | Din, high noise | Ghogha | غوغا |
Gul | Rose | Gol | گل |
Gusti | Wrestling | Koshti | کشتی |
H
Hablur | Crystal | Blur | بلور |
Hakiki | Real | Haghighi | حقیقی |
Haramzadah | Illegitimate (child) | Haramzadeh | حرامزاده |
Hardam | Constantly | Hardam | هردم |
Hindu | Hindu | Hendu | هندو |
Hindustan | India | Hendustan | هندوستان |
I
Iklim | Climate | Eghlim | اقلیم، آب و هوا |
J
Jadah | Road | Jaddeh | جاده |
Jah | Splendor | Jah | جاه |
Jau | Barley | Jo | جو |
Johan | World | Jahan | جهان |
Jung | Boat | Jong | جُنگ، کشتی |
K
Kahrab | Amber | Kahroba | کهربا |
Kalamdan | Pen case | Ghalamdan | قلمدان |
Kalamkari | Painted calico | ghalamkari | قلمکاری |
Kalandar | Religious mendicant | Ghalandar | قلندر |
Kamarban | Belt | Kamarband | کمربند |
Kamkha | Silk brocade with gold | kamkha | کمخا |
K(h)anjar | A large curved dagger | Khanchar | خنچر |
Karkun | Clerk | Karkon | کارکن، کارمند |
Karwan | Karvan | Karvan | کاروان |
Kasykinah | Porridge | Kachi | کاچی، کاشی |
Kau | Shoe | Kafsah | کفش |
Kawin | Marry | Kabin | کابین |
Kelisa | Church | Kelisa | کلیسا |
Kermi | Threadworm | Kerm | کرم |
Keskul | Bagging bowel | Kashkul | کشکول |
Khakan | Emperor | Khaghan | خاقان |
Khamah | Tent | Kheimeh | خیمه |
Khanah | Building | Khaneh | خانه |
Khayal | Imagination | Khial | خیال |
Khik | Bottle | Khik | خیک، مشک |
Khojah | Moslem merchant | Khajeh | خواجه |
Khunkar | Emperor | Khunkhar | خونخوار |
Kiani/keyani | Royal | Kiani | کیانی |
Kismi | Raisin | Keshmesh | کشمش |
Kobah | Kettledrum | Kobeh | کوبه، طبل |
Khoja(h)/koja | Muslim merchant | Khajeh | خواجه |
kulah | Helmet | Kolah | کلاه |
Kumkuma | Water bottle | Ghomghomeh | قمقمه |
Kurasani/kersani | Good quality of iron from Khurasan | Khorasani | خراسانی |
Kurma | Date palm | Khorma | خرما |
Ku | Vulva | Ko | آلت تناسلی زنانه |
Kusti | Wrestle | Koshti | کشتی |
Kutubkhana | Library | Ketabkhaneh | کتابخانه |
L
La’al | Runy | La’l | لعل، لال، بدخشانی |
Lagam | Horse’s bit | Legam | لگام |
Lazuardi | The color of sky | Lajavardi | لاجوردی |
Limau | Lemon fruit | Limu | لیمو |
M
Mahtab | Moonlight | Mahtab | مهتاب |
Mardan | Human being | Mardan | مردان |
Medan | Field, area, square | Maidan | میدان |
mazmur | Psalm | Mazmur | مزمور (سرود روحانی) |
Meja | Table | Miz | میز |
Mirza | Writer | Mirza | میرزا |
Mohor | Seal | Mohr | مهر |
N
Nafiri | Trumpet | Nafir | نفیر |
nakhoda | Captain of ship | Nakhoda | ناخدا |
Naranja | Orange | Narangi | نارنگی |
Nauroz | New year | Noruz | نوروز |
nakara | Large bronze drum | Naghareh | نقاره |
Naskhah | Copy | Noskheh | نسخه |
O
Onar | Art | Honar | هنر |
P
Padsyah | King | Padeshah | پادشاه |
Pahlawan | Hero | Pahlewan | پهلوان |
Pauluda | Slush | Faloudeh | فالوده |
Pasar | Market | Bazar | بازار |
Pesona | Charm | Afsoun | افسون |
Pelita | Lamp with fuel | feltileh | فتیله (پلیته) |
Perca | Rag | Parche | پارچه |
Perdah | Curtain/screen | Pardeh | پرده |
Peri | Fairy | Pari | پری |
Peringgi | People from Europe | Ferangi | فرنگی |
Persangga | Parasang | Farsang | فرسنگ |
Pesona | enchantment | Afsun | افسون |
Piadah | Pawn in che | Piadeh | پیاده |
Piala | Cup | Pialeh | پیاله |
Pinggan | Dish | Fenjan | فنجان |
Piru | turquoise | Firuzeei | فیروزه ای |
Purdah | Curtain | Pardeh | پرده |
R
Ramal | Tell fortune | Ramal | رمل |
Rubah | Fox | Rubah | روباه |
ruji | Ration | Rouzi | روزی |
Rustam | Rostam | Rostam | رستم |
S
Saba | Good for you | Shabash | شاباش |
Sakar | Suger | Shekar | شکر |
Samsir | Sword | Shamshir | شمشیر |
Sardar | Commander in chief | Sardar | سردار |
Sardi | Cold in the head | Sardi | سردی |
Sarhad | Limit | Sarhad | سرحد (مرز) |
Sarwar | Lord, master | Sarwar | سرور |
saudagar | Merchant | Sodagar | سوداگر (تاجر) |
Seluar | Trouser | Shalvar | شلوار |
Semandar | Salamander | Samandae | سمندر |
Serban | Turban | Sarband | سربند |
Sihir-baz | sorcerou | Sehr baz | سحرباز (ساحر) |
Sikari | Hunter | Shekari | شکاری |
Sipahi | Soldier | Sepahi | سپاهی |
Si | Sound of hissing | Si | سیس (هیس) |
Sufal | Tile | Sofal | سفال |
Sufi | related to Sufism | Sufi | صوفی |
Suryani | People from Syria | Suriani | سوریانی |
Syah | King | Shah | شاه |
Syal | shawl | shal | شال |
Syabas(h), | Good! Excellent! | Shabash | شاباش (احسنت) |
Syahansyah | king | shahanshah | شاهنشاه |
Syahbandar | harbormaster | Shahbandar | شاه بندر |
Syahmat | Checkmate | Shahmat | شاه مات |
Syahmurah | Magic stone | Shahmohreh | شاه مهره |
Syahriar | King | Shahryar | شهریار |
Syak | Doubt | shak | شک |
Syams(y)ir | Scimitar | Shamshir | شمشیر |
syatranj | Che | Shatranj | شطرنج |
Syaukaran | Hemlock | Shokaran | شوکران |
Sabun (sobuun) | Soap | Sabun | صابون |
T
Taftah (taffeta) | Silk fabric | Tafteh | تافته |
tajuk | Crown | Taj | تاج |
Takhta | Thorne | Takht | تخت |
Tamasya | View | Tamasha | تماشا |
Tembakau | Tobacoo | Tanbaku | تنباکو |
Teraju | A balance, pair of scale | Tarazu | ترازو |
U
Ustad | Teacher | Ostad | استاد |
W
wazir | Prime minister | Vazir | وزیر |
Wirid | Passage of kuran | Werd | ورد |
Y
Yazdi | From yazd | yazdi | یزدی |
Yunani | Greek | Yunani | یونانی |
Z
Zabarjad | topaz | Zabarjad | زبرجد |
Zamin | Land, country | Zamin | زمین |
Zamindar | Landowner | Zamindar | زمین دار |
Zanggi (zenggi) | Nigro | Zangi | زنگی (سیاهپوست) |
Zaradusyti | zoroaster | Zartoshti | زرتشتی |
Zarafah zirafah zurafah | Giraffe | zarrafeh | زرافه |
Zarbaf | Brocade | Zarbaft | زربافت |
zardozi | embroidery decorated with gold and silver thread | Zardouzi | زردوزی |
Zarkar | Brocade | Zarkar | زرکار |
Zarzari | Fabric with golden thread | Zarzari | زرزری |
zenana(s) | woman’s area, part of a house for women | Zananeh | زنانه |
Zend | Avesta | Zand | زند |
Ziadah | Additional | Ziadeh | زیاده |
Zindik(h) | Ethnic | zandigh | زندیق |
Zir | Below | Zir | زیر |
Zirah | Armor | Zereh | زره |
Zirbad | Leeward | Zirbad | زیرباد |
Zirnikh | Arsinik | Zarnikh | زرنیخ، آرسینیک |
Zohrah, zuhra | Venu | Zohreh | زهره، ناهید |
سلیمان جمشیدی
هشتم مهر ماه ۱۳۹۴
s.jamshidy@gmail.com
۶- هندوستان
بزرگترین گنجینه کتابهای دستنویس فارسی در جهان در هندوستان است. این کتابها که شمارشان یک سد هزار نسخه است کتابهایی ست که برخی را ایرانی تباران هند نوشته اند ولی شمار بزرگتر آنها نوشته خود هندیان است. این کتابهای دستنویس فارسی را در شبه قاره هند «مخطوطات» می خوانند.
از زمان فرمانروایی محمود غزنوی بر بخشهایی از هندوستان، ۳۹۱ق تا ۴۱۷ق، نزدیک ۳۰ خاندان فارسی گو در هند به شاهی رسیدند که ۹ سده را دربرمیگیرد. در این بازه زمانی، زبان فارسی، زبان رسمی فرمانروایان هند بود. دانشمندان، نویسندگان، لشگریان، سُرایندگان و دولتمردان هند همه به زبان فارسی مینوشتند و سخن میگفتند و این زبان بر اندیشه، روابط اجتماعی، سیاست، اقتصاد و فرهنگ مردم هند چیرگی داشت. همچنین سرزمین هند در این روزگاران، مرکز پرورش شعر و ادب فارسی بود. سپس در فرمانروایی «گورکانیان» همه پذیر شدن و ریشه گرفتن فارسی در هندوستان رخ می دهد.
***
امروزه زبانهای انگلیسی و در رده دوم فرانسوی زبانهای میانجی (Lingua Franca) جهانی اند. هر دو زبان در آغاز کار از راه چیرگی ارتشهای بریتانیا و فرانسه بر سرزمینهای دیگر در آن سرزمینها رواج یافتند و سپس تولید انبوه دانش و ادبیات هر دو زبان یاد شده را در جایگاه زبانهای میانجی جهانی استوار و پابرجا کرد.
بال گستردن فارسی از آسیا تا اروپا بی گمان از چنین برتری و پشتوانه ای برخوردار نبود، درست آنکه در بیشتر زمانها کشور ایران یا یکپارچگی خود را از دست داده بود و یا زیر فرمان فرمانروایان نافارسی زبان بود. تنها دو دوره کوتاه فرمانروایی سامانیان و صفاریان دولتی فارسی زبان بر کشور فرمانروایی می کند.
***
پی نوشت:
داوری فریدریش انگلس درباره زبان فارسی در نامه ای به کارل مارکس
چند هفتهایست که در پهنهی ادبیات و هنر مشرق زمین غرق شدهام. از فرصت استفاده کرده و به آموختن زبان فارسی پرداختهام. آنچه تاکنون مانع شده است تا به آموختن زبان عربی بپردازم، از یک سو نفرت ذاتی من به زبانهای سامی است و از سوی دیگر وسعت غیرقابل توصیف این زبان دشوار با حدود چهار هزار ریشه که در دو تا سه هزار سال شکل گرفته.
برعکس، زبان فارسی، زبانی است بسیار آسان و راحت. اگر الفبای عربی نبود که همیشه پنج، شش حرف تقریباً یک صدا تلفظ میشوند و ِاعراب نیز روی کلمهها گذاشته نمیشود که دشواریهایی در خواندن و نوشتن به وجود میآورد با این حال قول میدهم که در ۴۸ ساعت دستور زبان فارسی را فرا بگیرم.
این هم به دلیل لجبازی با آقای «پیپر» اگر او خیلی مایل است که با من به رقابت برخیزد، این گوی و این میدان. زمانی را که برای فراگیری زبان فارسی درنظر گرفتهام حداکثر سه هفته است، حال اگر آقای پیپر توانست در دو ماه این زبان را بهتر از من یاد بگیرد اذعان میکنم که او در زمینهی فراگیری زبان از من به مراتب بهتر است.