آیین های سوگواری در بختیاری / بخش سوم: بُنیابی
برگزاری هر آیینی، بازآفرینیِ اینْ جهانیِ رویدادی ست قُدسی که در روزِ بی آغاز و بی انجام، در زمانِ بیرون از زمان (Ilo Tempora) در سپهرِ بَرین رخ داده و بازسازیِ گفتاری، کرداری یا رفتاری ست ایزدی. از این روی خودِ این بازآفرینی کاری ست مقدس یا ورجاوند که برگزاریِ آن مگر در زمانی از پیش بازنموده (=معین) و به فراخورِ و همنَماییِ آن رویدادِ قُدسی روا نیست. برای نمونه، بزرگداشتِ باز زاییِ گیاهیِ جهان، نوروز، که تنها در آغازِ بهار رَوا ست.
پس برای شناساییِ بُنِ هر آیینی ناگزیر باید زیرساختِ آن آیین، یا منطقِ آن را جُست و یافت، منطقِ استوره ای. بنیاد آیینهای سوگواریِ ایرانی، که آیینهای رایج در میان بختیاریان نمونه ای بی کم و کاستِ از آن است چیست؟
کُهنترین استوره ها و آیینهای برآمده از آنها که تا کنون شناخته شده باورها و آیینهای «سومری» و «میانرودانیِ» بزرگداشتِ باز زاییِ جهانِ گیاهی در آغاز بهار است. آن باورها زیرْساخت و بُن و هستهء بخشی از آن آیینها ست. به دیگرْ سخن، نمونه بنیادی یا سَرنمونه* آیینهای یاد شده را می توان در استوره های بهاری سومری و میانرودانی بازشناخت. هر چند به هر روی بخشی کوچکتر از این آیینها را می توان برگرفته از باورهای هند و اروپایی، ایرانی، دانست، برای نمونه «اسبِ کُتَل» در سوگ مردانِ بزرگ در سراسر زاگرس.
به پیایندِ پیروزیِ «آنْمباراگْسی» شاهِ دولتْ شهرِ سومریِ «کیش»، فرهنگ سومری به درون «ایلام»، که سرزمینِ کنونی بختیاری هم بخشی از آن بود**، راه یافت. از این روی ایزدبانوی ایلامی «ناروُنْدی» را بسیار همانند ایزدبانوی سومری «اینانا» می یابیم. سپس با چیرگی «پارسها» بر ایلامیان و سرزمینهای ایشان، درهم آمیختن باورهای پیوسته به این ایزدبانو با باورهای پارسها دربارهء ایزدبانو «اناهیتا» به آسانی روی می دهد. همه این ایزدبانوان زاینده و نگهبان جهان وکِشت و وَرز و آبها و فراخیِ روزی و شاهی و سَروَری هستند(۱).
در سوگواری از ایزدبانو «اینانا»، یا «مادر» یا «خواهر» یا «همسر» پهلوان مرده خواسته می شود که؛
آنگاه که به جهانِ زیرین (=جهانِ مردگان) رسیدم، در ویرانه ها آیین سوگ به جای آر، دُهُلها را در «انجمن پرستشگاه» به غرش آور، در «خانهء خدایان» بَهرِ من سرگردان شو، بَهرِ من چشم خود را به زیر افکن، لب خود را بیاویز، بَهرِ من پیراهن چون بینوایان به تن کن (۲).
همنوازان آهنگ اندوه می نوازند و «خواننده خوشخوان سرگذشت تلخ پهلوان را برای ایزدبانو می سُراید». «پهلوان» یا «قهرمان» استوره، «دُموزی» یا «تَمُوز» نام دارد و همسر،پسر، برادر و همراه ایزدبانو ست. او به جهانِ زیرین می رود (=می میرد) و بازمی گردد(=زنده می شود). او گیاه است، خودْ ایزدی ست. در سوگش «اینانا» موی افشان و آشفته می کند. تا به فرجامِ کار «دُموُزی» در بهار پیروزمندانه بازمی گردد(۳). برای بازگشت از جهان زیرین، «دُموُزی» از ایزد خورشید یاری می گیرد. در این راه باید به «کور»، جایگاهِ روانِ مردگان رفت. «کور» به معنی پایه ای کوه و معنی کاربُردیِ تُهیگیِ میان رویهء زمین و دریایِ نخستین است. برای رسیدن بدانجا باید بر بَلَمی نشست که بلمران ویژهء خود دارد. «کور» سرچشمهء آبهای بسیار است که با سنگهای درشت بر آن پُشته ای ساخته آبهایش را به «دجله» سرازیر می کنند و کشت و وَرز جانی دوباره می گیرد. پهلوان، سپس آن پشته را «افزون بخشی» (=متبرک) و مادرش را شهبانوی آن می سازد.
همهء استوره و آیینهای آن، استوره ای ست بر بنیاد زندگی~ مرگ~ باز زایی گیاه. چه بسا بتوان گمان بُرد که «تختهء مرده شویی» برخی جاها در ایران گرته برداری و نمادی از همین بَلَمِ استوره ای باشد. برای نمونه می توان از «امامزاده صالح» در «شمیران» یاد کرد که تختهء مرده شویی کهن آن به درستی همچون بلمی ست. پذیرفتنی می نماید که «مافه» سوگواری بختیاری را هم بازسازی همان پشته آب بندِ افزون بخشیدهء استوره و بانوی میانسالی که بر بالای آن رفته «سُروخوانی» می کند، یا به دیگر سخن، رهبری برگزاری آیین را به دست می گیرد همان شهبانوی استوره بینگاریم. به هر روی استوره دیگری از همان سرزمینهای آسیای باختری، یعنی پهلوان نامهء «گیل گمش» آیینهای سوگواری همانندی را نشان می دهد (۴).
گیاهْ دانه
بُن و هسته میانیِ آیینهای سوگواری بختیاری / ایرانی درست همان است که در آیینهای خرمنِ میانرودانی~ ایلامی دیده می شود. چه، در این بینش و آیین انسان نیز خودْ گیاهی ست که باید در خاک شده بپوسد تا از سرِ نو بروُید، گیاهْ دانه هست.
در سراسر روزگار فرمانروایی ساسانی و چیرگی دین زرتشتی بر کشور، این روش سوگواری، اهریمنی و ناروا دانسته شد* با این همه این آیینها همچنان برگزار شد و همچنان می شود تا آنجا که سوگواری بر بزرگان دین امروزه هم همان است. گریستن بر مُردگان در دین زرتشتی از گناهانِ نابخشودنی (گناه کبیره) ست. زخم زدنِ به خود نه از دینداری شمرده می شد. پریشان کردن و کندن موی سر همچنین، که آراستگی مو نشانی از دینداری و به آیین بودن انگاشته می شد.
نمودِ آن باور و آیین میانرودانی~ایلامی در آیینهای امروزی خرمن در ایران همچنان برجا ست.
*Archetype
**نام این بخش ایلام «آیاپیر» بود.
******
*پورداود، ابراهیم: یسنا، ج۲، ص۱۹۷، ۱۳۸۷، تهران
اوشیدری، جهانگیر: دانشنامه مزدیسنا، ص۳۵۳، ۱۳۸۹، تهران
و بریدن موی سر در همین تارنما؛
و؛
۱- گیرشمن، رمان: ایران از آغاز تا اسلام، برگردان محمد معین، (چاپ۴)، تهران،۲۵۳۵، صص ۱۷، ۳۱، ۷۳ و ۷۹
آمیه، پی یِر: تاریخ ایلام، برگردان شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۹، صص ۷-۳۶ و ۷۳
پُرادا، ایدت: هنر ایران باستان، برگردان یوسف مجید زاده، تهران، ۲۵۳۷، صص ۷-۳۶، ۳۸-۳۹، ۴۶-۴۷ و ۱۹۳
۲- کریمر، ساموئل: الواح سومری، برگردان داود رسائی، تهران، ۱۳۴۳، ص ۱۸۹
کریمر، ساموئل: الواح سومری، همان، صص ۱۴۳-۱۴۴، ۱۸۳، ۱۹۲ و ۳۴-۳۶
۳-هوک، ساموئل هنری، اساطیر خاورمیانه، برگردان علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزدا پور، تهران، ؟، صص ۲۴-۳۹
۴-پهلوان نامه گیل گمش، برگردان حسن صفوی، تهران، ۱۳۵۶، صص ۱۷۴-۱۷۵، ۱۷۸-۱۷۹ و ۲۲۳-۲۲۴