نوروز

نوروز

نوروز جشن آغاز جهانی ست نو، جهانی گیاهی!
 ایرانیان پایان سال کهنه و آغاز سال نو را از راه برگزاری آیین هایی نمایان می کرده اند:


الف- آیینهای پایان جهان:


ایرانیان همچون برخی دیگر از مردم جهان پایان سال را پایان جهان گرفته و بر این پایه می پنداشتند گیتی در هاویه ای فرو شده آشوبی بر خواهد خاست. سامان کار از دست رفته روالها واژگونه می شود. برای نمایش این پدیده آیین هایی برگزار می کردند که برخی از برجسته ترین آنها را در اینجا یاد می کنیم.


۱- میر نوروزی


مردی زندانی را که فرمان مرگ بر او رفته بود پنج روزی به فرمانروایی گماشته فرمانهای خنده آور از وی خواسته در فرجام به زیرش کشیده فرمان مرگش روان می کردند. در جامعه ای از سر تا بن طبقاتی که همه کس بر پایه خون جایگاهی پیش ساخته در زندگی می داشت، چنین کاری شکستن همهء هنجارها و نمایشی روشن از آشوبی بی کم و کاست بود.


۲- سروری زنان


در جامعه ای مرد سالار در این پنج روزهء آشفته، زنان سالاری می یافتند. این آیین در بسا سرزمینهای ایرانی نشین رواج داشت. برای نمونه در خوارزم (آسیای میانه) زنان بر گونهء شوهران تپانچه (سیلی) زده به زور پیشکش نوروزی می خواستند.


۳- شکستن، دور ریختن و رها کردن


که نشانه ای اندک از آن تا روزگار ما هم همچنان پاییده است، شکستن کوزه کهنه یا همانند آن. این سومین به ویژه در سوگ مردان بزرگ نمودی چشمگیر داشته است که جداگانه به آن خواهیم پرداخت.


ب- نوید نوروز:


برخی از برجسته ترین آیینهای نوید دهندهء نوروز چنین است: حاجی فیروز، آیینهای آتش و آب و نیز زناشویی ورجاوند (مقدس) :


۱- حاجی فیروز یا خواجه پیروز


یکی از استوره های میانرودانی استورهء دوموزی یا تموز و آیینهای آن است. او از ایزدان کشته / شهید شونده و افزون / برکت بخشنده است که هر پاییز کُشته / درو شده و هر بهار باز می گردد. نسخه برگردان ایرانی آن سیاوش یا سیاوَرِشْنَ / مرد سیاه یا مرد دارندهء اسب سیاه است. آیینهای سوگ این ایزد در ایران به نامهای گونگون همچنان بر جاست، همچون سووشون در فارس یا گرمسیری در بختیاری و… سیاه بودن او نیز از آن است؛ گیاه مرده/ سوخته سیاه است. از همین رو سیاهپوشی در سوگ از همین بنیاد است. چه، در برخی جاهای ایرانی آیین هند و ایرانی سفید پوشی رواج داشته و دارد، همچون برخی روستاهای پیرامون اورمیه و نیز سیستان. زیرا در باور هند و ایرانیان جایگاه مردگان در جهان برین است و جایی ست روشن ولی میانرودانیها باور داشتند که جای مردگان جهان تیرهء زیرین است. پس اینک، حاجی فیروز چهره سیاه کرده، سیاوش است و قرمز پوش است زیرا خون / زندگی به او بازگشته. شادیانه می خواند چون زندگی را، زندگی گیاهی را به جهان باز گردانده. مژدگانی می خواهد، بستانکار است !


۲- آیینهای آتش


همان آیین های چارشنبه سهری (سرخی / سوری) + ست که هر چند می توان گمانی روشن برد که آیینی برآمده از باورهای کشاورزی “میانرودانی” ست و نمونهء آن را در آیین “سووشون” و گذر سیاوش از آتش می توان دید، باور و آیین ایرانی کهنی نیز بر آن افزوده شده است. در برخی سرزمینهای ایرانی نشین. برای نمونه کردستان باختری (عراق)، آتش را بر بام می افروزند، چه، ایرانیان روزگاران پیشین باور داشتند که “فروشی” نیاکان در این شب به دیدار خاندان می آیند و این آتش افروخته راه خانه را به ایشان می نماید.


۳- آیین های آب


پس از آیینهای آتش برگزار می شود. برای نمونه در “رشید آباد” آذربایجان بامداد پس از چهارشنبه سوری زن و مرد بر سر چشمه رفته،  مردان دست نماز گرفته به مسجد می روند و زنان می مانند. سپس، هنگامی که مردی در آن پیرامون نبود، زنان دست در آب زده آرزوی سالی پر افزونی می کنند. پس از آن از روی چشمه گام برداشته، می گذرند. سپس زنان پیاله ای یا کوزه ای از آب چشمه برداشته به نام آب سال به خانه می برند. پیوند آبها و زنان که برگرفته از باورهای “ناهیدی” ایرانی و هم باورهای “میانرودانی” ست در برگزاری این آیین به خوبی آشکار است، و یکسره ویژهء زنان، چه، آیین ها تنها پس از دور شدن مردان برگزار می شود.
به هر روی، تنها زنانی که از دیدگاهی دینی پاک باشند (دشتان/ حیض نباشند) می توانند در برگزاری آیین همباز شوند.


۴- زناشویی ورجاوند


یکی از آیینهای میانرودانی در آمدن سال نو، زناشویی شاه با زیباترین کاهنهء شهر در پیش چشم همگان بود. پیوند باورهای گیاهی و زادآوری مردمان پدیده ای شناخته شده در مردمشناسی فرهنگی ست. ازینرو برگزاری این آیین به آغاز رویش گیاهان، نمادی از آرزوی افزونی در سال نو است. چنین می نماید که شاهان هخامنشی این آیین را گرته برداری کرده برای شگون برگزار می کردند.
هرچند برگزاری این آیین ویژهء شاه بزرگ بود، چندین سده دیرتر دیگرانی از رده های پایینتر مردم همین باور و آیین را پذیرفته برگزار می کردند، هم چنان که سعدی یاد کرده است:

زن نو کن ای خواجه در هر بهار** که تقویم پارینه ناید به کار
در گویش های مازندرانی و بختیاری سرخ را سهر می گویند، هم چنان که برخی نسخه های کهن سهراب استوره را سرخاب نوشته اند. در لهجهء شیرازی همچنان زن کردن به جای زن گرفتن دیگر لهجه های فارسی کاربرد دارد.



چهره های سیاه کردهء نوروزی !


(آیینی ست که به گونه ای با آیین خواجه پیروز یا حاجی فیروز همریشه هست)
الف- یکی از آیینهای پیوسته به نوروز آن بود که مردم چهره های خود را سیاه کرده در دسته های بزرگ به سوی گورستانها روانه می شدند.
ب- مردی چهره خود را سیاه کرده جامه قرمز در بر کرده در کوی و برزن رفتار می کند و ترانه های شادیانه می خواند. همان است که خواجه پیروز یا حاجی فیروزش می خوانیم.
ج- نمونه سوم پیوندی با نوروز ندارد با این همه نمونه ای ست که معنی این همه را روشن می کند؛
در میانکوه بختیاری هنگامی که مردی درمی گذرد برابر آیین تندیسه ای از چوب ساخته در تختگاه مانندی بر سکویی دستکرد* می نهند. چهره تندیسه را سیاه می کنند.
* این سکو را مافهِ می خوانند و همه آیین های سوگ پیرامون آن برگزار می شود.
——————-
**هرچند روی سخن سعدی با بزرگان است، این دیگر شاه نیست، با این همه همان “شگون” چنین روشی را یاد آور می شود. به دیگر سخن، پراکنده شدن باور و آیین در میان گروه های گسترده تری از مردم را نشان می دهد. که این نیز پدیده ای شناخته شده در مردمشناسی فرهنگی ست. نمونه ای از باز هم گسترده شدن این باور و آیین و توده ای شدن آن، یکی ست که نگارنده یافت. در سال ۱۳۶۲ نگارنده با معماری “تالشی” برای ساختن ساختمان کارخانه ای در شهر صنعتی رشت پیمان بست. برای آغاز کار، پیمانکار درخواست کرد که بتواند با زنی در جایی که باید ساختمان ها بر پا می شد در آمیزد، که به باور او این کار “شگون” داشت و گشایش و آسانی در کارهای پیش رو فراهم می آورد.
در میان کردان دینور نیز این باور و گفته رواج دارد:
سالی نو خووشه گردی ژنی نو !

دانلود مقاله:
  • نوروز:
    پایان سال / آغاز سال: پیش آگهیها
    *****************************
    در آذربایجان و آران (نام رسمی: جمهوری آذربایجان)، مردم چهار چهارشنبه نزدیک به نوروز را جشن می گیرند.نخستین چهار شنبه را «سو چرشنبه سی» یا چهارشنه آب، دومی را «اود چرشنبه سی» یا چهارشنه آتش، سومی را «توپراق چرشنبه سی» یا چهار شنبه خاک، و چهار شنبه آخر را «یئل چرشنبه سی» یا چهارشنبه باد می گویند.
    این نامگذاری ها به روشنی نشان دهندهء سرشت باور به بنیاد گیاهی زندگی ست، همچنان که در آیینهای “سووشون”، در فارس، از چهار ” مَلَک ” آب، باد، خاک و آتش یاد می کند.
    در «چرشنه بایرامی»، که سه شنبه شب ها برگزار می شود جوانان آتش روشن می کنند و دختر و پسر از روی آتش می پرند.

  • ۱۲+۱ دوازده به علاوه یک
    .
    چرا سیزدهم فروردین؟
    چرا به در؟
    جشن نوروز از یکم تا دوازدهم فروردین برگزار می شود. روز سیزدهم هر چند با آیینهای آن دوازده روز پیوسته است ولی جُدْسَر (مستقل) است.
    آن دوازده روز آغازین در چارچوب منطق منطقه البروج (=آبامگاه) است. یعنی همه یادآور آن دوازده روز است بی آنکه نشانه ای جز آن در آن باشد.
    درست مانند واپسین شام ایزد مهر که دوازده یاور (حواری) که با خود وی سیزده تن می شوند، به دیگر سخن بازتاب این پدیده را در آیین واپسین شامِ عیسی مسیح هم می توان دید.
    آن دوازده تن همچنان در چارچوبی که یاد شد می مانند و تنها سیزدهمی راهی دیگر در پیش دارد؛ برای رفتن (مرگ) و زایش دوباره آماده است.
    برای رفتن و بازآمدن.
    پس آیینی و نشانه ای برای (برون رفت از منطقه البروج)،و بازگشت زندگی دوباره باید به میان آید؛ سیزدهم باید به در رفت و سبزه به آب سپرد در همین روز سیزدهم.
    نک به: کمبل، جوزف: قدرت اسطوره، برگردان عباس مخبر، ص۵۲
    : خِرِّه مالی، گِلْ مالی سر و تن در آیینهای سوگ، که یاد خواهیم کرد.
    : نوروز، جشن باززایی جهان گیاهی در همین تارنما.
    .
    پی نوشت:
    سبزه
    سبزه در آیینهای نوروزی:
    سبزه در آیینهای نوروزی جایگاهی دارد و بارها خود می نمایاند که هر یک نمایشی ست بازتابانندهء پنداره ای / مفهومی:
    ۱- رویاندن سبزه (هفت سین)
    همباز شدن و همپا شدن در باززایی جهان مُرده (گیاهی).
    ۲- سبزه به آبِ روان سپردن (سیزدهم فروردین)
    پیشکشی به سپاس به ایزد بانو اَناهیتا، ایزدبانوی آبهای روان.
    ۳- سبزه گره زدن (سیزدهم فروردین)
    آرزویی به آرمانِ پیوندِ دو گیاه = انسان
    ۴- سبزه بر گورِ رفتگان بُردن (سیزدهم فروردین)
    پیوند گیاه زندهء سرِ گور و گیاهِ = انسان خفته زیر خاک گور
    هر یک از کاربردهای سبزه در آیینهای نوروزی هر چند جُدْسَراند (مستقل اند) به هم پیوسته اند چون بُنمایهء همه یکی ست؛ در این بینش، بنیادِ زیست در این جهانْ گیاهی ست، جهانی ست گیاهی.

  • نوروز
    حاجی فیروز و سیاوش
    به نظر زنده یاد مهرداد بهار:« حاجی فیروز بازمانده آیین ایزد شهید شونده است و مراسم سوگ سیاوش نیز نموداری از همین آیین است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آن ها است که با خود رویش و برکت می آورند».
    مهرداد بهار ، سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط می داند. چرا که پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی می روید. این همان برکت بخشی و رویش است. با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارایه می دهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی سیاورشن است، معمولن به دارنده اسب سیاه یا قهوه ای معنا می کنند. اما مهرداد بهار با ریشه یابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده می داند که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم بر چهره می مالیدند یا به صورتکی سیاه که به کار می بردند. این مطلب قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان می دهد که به آیین تموز و ایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیین های سومری می پیوندد.
    شیدا جلیل وند صدفی که بر هبوط ایشتر، ایزد بانوی باروری و زایش در اساطیر بین النهرین کار کرده، به نکته ای برخورد کرده که آن را تاییدی بر نظریه زنده یاد مهرداد بهار می داند. ایشتر به جهان زیرین سفر می کند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز می ایستد. خدایان در صدد چاره جویی بر می آیند و سرانجام موفق می شوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر خود، دو موزی، را که از بازگشت او ناخشنود بود، بر می گزیند. جامه سرخ به تن دوموزی می کنند، روغن خوشبو به تنش می مالند، نی لاجورد نشان به دستش می دهند و او را به جهان زیرین می کشانند. دوموزی ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک می شوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر می برد تا برادرش به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند. بالا آمدن دو موزی و رویش گیاهان هم زمان با فرا رسیدن بهار و نوروز ما ایرانی هاست. در آن هنگام که دوموزی به همراه مردگان بالا می آید و سال نو آغاز می شود، ایرانیان نیز به استقبال فروهرهای مردگان می روند و برای روان های مردگان که به خانه و کاشانه خود بازگشته اند، مراسم دینی برگزار می کنند. هم زمان با این آداب و رسوم، حاجی فیروز با جامه ای سرخ و چهره سیاه و دایره زنگی در دست، فرا رسیدن بهار را نوید می دهد. آیا این جامه سرخ حاجی فیروز همان جامعه سرخی نیست که بر تن دوموزی کرده اند و وی به هنگام بازگشت به جهان زندگان آن را هنوز بر تن داشته است؟ آیا چهره سیاه حاجی فیروز نشان از تیرگی جهان مردگان ندارد؟ و آیا دایره زنگی او و نی لبکی که هم راه با او می نوازد، همان نی و سازی نیست که به دست دوموزی داده اند؟ به گفته شیدا جلیلوند، همه این موارد تاییدی است بر نظریه شادروان استاد مهرداد بهار درباره بومی بودن این بخش از آیین های نوروزی و بهاری. اما آیا می توان گفت این آیین را بومیان ایران از بین النهرین گرفته بودند؟
    خانم دکتر کتایون مزداپور استاد زبان های باستانی و اسطوره شناس در مصاحبه ای گفته است زنده یاد دکتر مهرداد بهار سال ها پیش حدس زده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است و اخیرا خانم شیداجلیل وند که روی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین کار می کرد، به نکته تازه ای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنیادین ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فیروز را تایید می کند. به گفته دکتر مزداپور با کشف این لوح اکدی و ترجمه متن آن حدس مرحوم بهار تایید گردید و اسطوره حاجی فیروز رازگشایی شد.
    حاجی فیروزه، بعله!/سالی یه روزه، بعله!/همه می دونن بعله/من نمی دونم؟! بعله/ عید نوروزه، بعله/سالی یه روزه، بعله/ارباب خودم سلام علیکم/ارباب خودم سر تو بالا کن/ارباب خودم به من نیگا کن/ارباب خودم لطفی به ما کن/ارباب خودم بزبز قندی/ارباب خودم چرا نمی خندی؟!/بشکن بشکنه بشکن!/من نمی شکنم بشکن/اینجا بشکنم یار گله داره/اونجا بشکنم یار گله داره/این سیاه چقدر حوصله داره/حاجی فیروزه …………..
    به گفته‌ی دکتر مهرداد بهار تم اصلی رامایانا و تم اصلی سیاوش به تم اصلی خدای شهیدشونده در آسیای غربی باز می‌گردد . ماجرای مصلوب شدن عیسا مسیح و باور بازگشت او توسط مسیحیان به عنوان نجات‌دهنده نیز روایت دیگری از همین خدای شهیدشونده است که تم دیگری از شبکه باورها و اسطوره‌های مشرق زمین را تشکیل می‌دهد. این خدا شهید می‌شود اما دوباره باز می‌گردد و سلطنت خود را از سر می‌گیرد. در رامایانا خود راما باز می‌گردد و در داستان سیاوش کی خسرو باز می‌گردد و پادشاهی را از سر می‌گیرد. به گفته‌ی دکتر بهار ایرانیان باستان هر ساله چند روز مانده به عید نوروز آیین عزاداری و سوگ سیاوش را برگزار می‌کردند. دکتر بهار می‌افزاید حاجی فیروز نوروزی ما بازمانده‌ی سنتی همان خدای شهید شونده است که روی سیاه اش نشانه‌ای است از بازگشت از جهان مرده گان و لباس قرمزش نشانه‌ای است از خون و زندگی مجدد. دکتر بهار بخش نخست داستان سیاوش را به این دلیل که در آن نشانی از اساطیر ودایی وجود ندارد، متعلق به دوره تمدن ایرانی ماوراءالنهر می داند و آن را با اعتقادات، اساطیر و آیین های سومری، سامی، مدیترانه ای مربوط می داند. اما با توجه به تحقیقات دیگر ایشان، و با توجه به اسناد و مدارک یاد شده از دیگران که ریشه آیین های سومری را در فلات ایران دانسته اند، به نظر می رسد که بخش نخست داستان سیاوش و رسم های آغاز سال سومری ها نه اقتباس از یکدیگر بلکه برخاسته از یک اصل مشترک باشند.
    [ سه شنبه پانزدهم تیر ۱۳۸۹ ] [ ۱۳:۳۰ ] [ خودکار کم رنگ ]