فرهنگ و تاریخ: تاریخ نگاری و فرهنگ

فرهنگ و تاریخ: تاریخ نگاری و فرهنگ

آیا تاریخنگار بی شناخت فرهنگ روزگار و مردمی که درباره اشان می نویسد می تواند دیدگاه و داوری درستی درین باره داشته باشد؟ آیا تاریخنگاری چنین، توان دسترسی به ژرفای رویدادهایی که به جستار آورده خواهد داشت؟
اینک دو نمونه از بسیار را یاد می کنیم;
۱- شاپور محمد علی میرزا دولتشاه هنگامی که به تهران فراخوانده می‌شد، در سَرا بُستانی ویژه و جدا از دیگر شاهزادگان می نشست. پس از مرگ دولتشاه به دستور فتحعلی شاه، درِ آن خانه برای همیشه بسته شد. تاریخنگار امروزی این فرمان شاه را از مهر بسیار فتحعلی شاه به این فرزندش پنداشته است.(عضد الدوله، احمد میرزا. تاریخ عضدی. تهران، ۱۳۵۵).
۲- گاسپار دروویل در سفر نامه اش می نویسد هنگامی که مردی بزرگ در ایران در می گذرد خانه اش را رها می کنند تا ویران شود. دروویل این روش را از بیخردی ایرانیان می انگارد.(دروویل، گاسپار سفرنامه ، برگردان جواد محیی تهران، ۱۳۴۸).
اینک دو پرسش:
-آیا دستور فتحعلی شاه تنها از سر مهر به فرزند بود؟
-آیا مردم ایران آنگونه که دروویل انگاشته، همواره بیخرد بودند، یا تنها در آن بازهء زمانی کارهایی نابخردانه می کرده اند ؟
پاسخ به هر دو پرسش “نه” است، بی کم و کاست!
برای دانستن بُنِ پدیدهء “خانه رها کردن” ایرانیان، ناگزیر باید زمینهء فرهنگی آن را جست و یافت. به دیگر سخن باید دید که ایرانیان با این کار چه چیزی را یادآور می شدند؟
در آیین: هنگام برگزاری آیین سوگ سیاوش در خانه ها را گل می گیرند، یعنی خانه را از کاربرد می اندازند، رها می کنند. (دانشور، سیمین: سووشون. چاپ پانزدهم. تهران،۱۳۸۰)
در داستان: ابزارِ خانه را شکسته، خانه را آتش می زنند. (هزار و یک شب، برگردان طسوجی تبریزی، عبد اللطیف تهران ۱۳۸۷)
در حماسه: آتش زدن خانهء اسفندیار در پی کشته شدن او در جنگ.(فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، جنگ رستم و اسفندیار)
در استوره: همچنان است که در حماسه، که آنچه که در حماسه آمده برگرفته ازاستوره است.
در زندگی کنونی ایرانیان: این آیین را در برخی جاها می توان باز یافت.
برای نمونه، در میان رمه داران کوچرو بختیاری، هنگامی که مردی بزرگ در می گذرد، چادرها را تا یک هفته می خوابانند اگر چه برف سنگین ببارد.(یاد بهار، یادنامهء دکتر مهرداد بهار، تهران، ۱۳۷۶. آیینهای سوگواری در بختیاری، بیژن شاهمرادی).
در گفتار هم نشانهء این باور را می توان یافت که بسا زنان شوی مرده می گویند:
خونه ام خراب شد، یعنی شوهرم درگذشت.
و چرا؟ زیرا در بینش ایرانی مرگ مردان بزرگ، و شاه بالای همه، پایان جهان و از دست رفتن هنجار کار جهان انگاشته می شد. ازینرو، در روزگار ساسانی می بینیم که سالشمار بر پایهء سالهای شاهی آن کس است که بر تخت نشسته و در پی مرگِ شاهی، سالشماری از سر نو آغاز می شود. سال ۳۸ شاهی خسرو و پس از وی سال ۱ شاهی شیرویه، برای نمونه. نیز مرگ فرمانروا، فرو رفتن جهان در هاویه و آشوب انگاشته می شد، همچنانکه تا امروز هنگام آشفتگی، مردم شیراز و اراک می گویند شامیرون(= شاه میران / مرگ شاه)

فرو افتادن ساسانیان

دین و دولت

یکى دیگر از نکته هایى که در فرو افتادن ساسانیان باید به دیده گرفت و واکاوى کرد جایگاه دین در واپسین دهه هاى فرمانروایى ساسانى نزد توده مردم است. ساسانیان براى نخستین بار دینى را دین رسمى کشور بر نهادند؛ دین زرتشتى. پس این دین پشتوانه دولت شد و دولت پشتیبان آن. ازینرو یک تن هم سر دولت شد و هم سر دین، «شاه» که «پادشا»* خوانده شد. با این همه دیده می شود که توده مردم همه باورهای کهن پیش زرتشتی را همچنان نگه داشته اند: مهریگری، باورهای میانرودانی و دیگر. این همه جدا از گرایشهای انبوه به دینهای دیگر است چون مسیحیگری و چند دین دیگر. با این همه رویدادهای پس از اسلام بسا روشنگرانه تر جایگاه دین دولتی را
نزد توده نشان می دهد. پس از چیرگی عربهای مسلمان بر ایران برای چندین دهه رشته ای از شورشهای دینی در ایران روی می دهد، شورشیان همه ایرانی اند، دینهاشان ایرانی ست و همه شورشی ست بر مسلمانی. ولی هیچ یک از این دینها و شورشیان زرتشتی نیستند.
*پادشا و نه پادشاه. پادشا جایگاه دو گانه شاهنشاهان ساسانی را نشان می دهد.
(نک به یادداشت دکتر مهرداد بهار).


بخت ْـ رفتارى


یکی دیگر از نکته هایی که در واکاوی فرو افتادن ساسانیان یکسره نادیده مانده است بختْ باوری ژرف ایشان و به پیامدش بختْ رفتاری بیچونشان هست. این باور جای به جای در نوشته های بازمانده از ساسانیان بازتابی روشن یافته است، به ویژه و از همه گرانبارتر در اندرزنامه اردشیر بابکان بنیاد گذار شاهی ساسانیان. باورهای بختْ رفتارانه که در درازنای روزگاران به شکیبایی در پندار مردمان کاشته شده بود اینک بار تلخ می داد، آنچه، که امروز هم روی می دهد همان هاست که باید روی دهد، از سرنوشت هست. نیز این باور کهن ایرانی (و از ریشه هند و اروپایی) که سر هر هزاره، و شاید نیم هزاره، گزندی به ایرانشهر خواهد رسید یا می رسد مردمان را از درون سست می کرد. اردشیر بابکان در اندرز نامه خود همه راهکارها و چاره اندیشی ها برای نگهداشت کشور و نیز شاهی ساسانیان را به هشیاری، زیرکی و سخته نگرشی یاد کرده است، ولی همو در همان اندرز نامه، بارها و بارها، می گوید فرمانِ  سرنوشت= بخت که بیاید هیچ نمی توان کرد!*
 * عباس، احسان: عهد اردشیر، برگردان محمد علی امام شوشتری، تهران ۱۳۴۸
 بخت = سرنوشت را از ریشه بَغ = خدا دانسته اند نیز نک به:
 ایرانشناسی، سال بیست و یکم، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۸، و سال بیست و دوم،
 شماره ۲، تابستان ۱۳۸۹، و سال بیست و دوم، شماره ۳، پاییز ۱۳۸۹،
 ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی بیژن شاهمرادی

دانلود مقاله:
  • تاریخنگاری و مردمشناسی
    Mahmoud Delfani
    تاریخنگاری و تاریخنگاران ایرانی پس از جنگ جهانی دوم, آسوده خاطراز دگرگونگی و پیشرفت های نظری و روش شناسی تاریخی در غرب کما بیش به شیوه های پیشین به نگارش تاریخ روایت گر و در بهترین شکل به شیوه برگرفته از «مکتب روشمند تاریخی» Ecole méthodique de l’historiographie ادامه می دادند.
    (این مکتب در جمهوری سوم فرانسه پای گرفت و بر آن بود تاریخ پژوهش های تاریخی رامیبایستی فارغ از چیرگی مکاتب و اندیشه های فلسفی انجام داد و به تاریخ نگاری محض اثبات گرایانه باور داشت. بیانیه این مکتب در نشریه Revue historique از سوی G.Monod در سال ۱۸۷۶ منتشر شد.)
    در ایران, تاریخنگارانی چون عباس اقبال, علی اصغر شمیم, محمد اسماعیل رضوانی, جهانگیر قائم مقامی, سعید نفیسی, عبدالحسین زرین کوب و بسیاری دگر که ادیب هم بودند کما بیش همین شیوه مکتب روشمند را پی گرفتند. در حالی که در دهه پنجاه تا هفتاد میلادی در اروپا بحث های بسیاری از سوی اندیشه مندان دیگر رشته های علوم انسانی بر سر «تاریخ» در گرفته بود و مباحثی چون ساختارگرایی و تاریخ, مارکسیسم و به وبه ویژه ادعا های جامعه شناسی در باره تاریخ , همه تاریخ نگاران را به هماوردی فرا می خواند, هیچ یک از این نقد ها و چالش های نظری و روش شناسی از سوی تاریخ پژوهان ایرانی به جدیت پی گرفته نشد و در آثار ایشان نمودی نیافت. به ویژه در سال ۱۹۵۲ در اروپا بحث های مهمی در حوزه مردم شناسی و تاریخ از سوی لوی اشتروس در چهارچوب بحث نژاد و تاریخ, یا بحث هایی مانند histoire stationnaire, société froide, Histoire cumulative مطرح گردید که واکنش بسیاری از تاریخ نگاران و مکاتب تاریخ نگاری اروپا را برانگیخت. در این میان, نه تعامل و نه همگرایی نسبی که از سال ۱۹۵۸ بین تاریخ و مردم شناسی و بحث مردم شناسی ساختار گرا چهره بست و نه دیگر مباحث در حوزه پژوهش های میان رشته ایی, نتوانست در سیاره دور افتاده تاریخ نگاری ایرانی پرتویی داشته باشد Historia
    Encyclopaedia Historia Iranica