اسلام در ایران
پیروزی عربهای مسلمان بر ایران ساسانی و به پیامد آن فرمانروایی دو خاندان عرب بر کشور، خودْ یکی از مایه های بد خوانی تاریخ ایران شده است. ستمگری بی پروای امویان و عباسیان بر ایرانیان، و شاید دیگر مردمان زیر فرمان ایشان، نکته ای نیست که جای گمانی بر آن باشد. ازینرو بسی از کسان و شماری نه اندک از تاریخنگاران ایرانی چنین باور دارند که اسلام و مسلمانی یکسره گردنبار (=تحمیل) مردم این کشور شد. اینجا چند پرسش و نکته را می توان به میان آورد:
_چنانچه مسلمانی و اسلام به زور گردنبار ایرانیان شده باشد چرا پس از دور کردن دست عربها از فرمانروایی بر ایران، مسلمانی را وا ننهادند؟ همانگونه که مردم اسپانیا کردند. افزون بر آنکه فرمانروایی عربان بر اسپانیا بسیار دیرپاتر (هشتسد سال) از کار ایشان در ایران (دویست سال) بود.
مردم اسپانیا و ایران تنها مردمی بودند که کشورشان به دست عربهای مسلمان گشوده شد ولی زبان و فرهنگ خود را واننهادند.
_اینکه عربها هرگز نتوانستند بر همه جای ایران دست یابند کمابیش بر همگان روشن است. شناخته ترین اینگونه جاها سرزمینهای کرانهء دریای کاسپین / خزر است. با این همه، بسا جاها به ویژه در زاگرس میانی؛ امروزه بختیاری، کهگیلویه – بویر احمد، ممسنی، بلوک لیراوی؛ دشتستان و تنگستان نیز چنین بود و مردم در گذر روزگار، دو تا سه سده پس از پایان فرمانروایی عربها، خودْ مسلمان و به ویژه شیعه شدند . پس این چگونه بوده است؟
همهء مسلمانانِ خاور؛ ترکان، مغولان، تاتاران و اُیغورها به فراخوان ایرانیان مسلمان شدند با آنکه سه گروهِ نخستْ پیروزمندانه به ایران آمده بودند؟ روزگاری دیرتر مردم خاور آسیا؛ مالزی و اندونزی را بازرگانانِ دریانورد ایرانی به اسلام خواندند.
اسلام این گروه از مسلمانان را اسلام ایرانی می خوانند، که بازگفتارِ ایرانیِ اسلام باشد.
ازینرو جای این پرسش هست که چه چیزی در سرشت اسلام نیاز درونی ایرانیان را برآورد می کرد که اسلام در میان ایرانیان ماندگار شد؟ پاسخ به این پرسش نیاز به پژوهشی کارشناسانه و چند سویه دارد. به دیگر سخنْ تاریخنگاران، مردمشناسان و… چندی دیگر باید این نکته را واکاوی کنند.
پی نوشت ۱: عربها در ایران پیش از اسلام
شاپور دوم، ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی، برخی از قبیله های عرب را کوچاند و در سرزمینهای شاهنشاهی جای داد. قبیله تغلب در دارین (بندری در بحرین) و الخط، قبیله عبدالقیس و بنی تمیم در هجر، قبیله بکر بن وائل در کرمان و بنی حنظله در رَمیله (در نزدیکی اهواز) جای گرفتند.
شاپور دوم، برای پیشگیری از تاختن عربها،سامانه اى/ سیستمی پدافندی درست کرد که «دیوار تازیان» نام گرفت. این دیوار گویا نزدیکی شهر حیره بوده به کندگ / خندق شاپور شناخته می شد.
پی نوشت ۲: عرب کوچ کرده به ایران پس از اسلام
قبیله ها و خاندانهای نامی عرب کوچ کرده به ایران پس از اسلام
آل علی بن ابیطالب
آل موسی بن جعفر
آل سائب از قبیله اشعریان
قبیله بنی اسد
خوارج
بنی مذجح (قبیلهء مسلیمهء کذاب*)، بخشی از ایشان در شهر کوماندان / قم نشیمن گرفتند**.
این شهر در روزگار ساسانی جایگاه ردهء بالای دینیاران زرتشتی بود.
رویهمرفته عربهایی را که پس از اسلام به ایران آمده ماندگار شدند افزون بر انگیزهء دینی یا نژادی می توان چنین رده بندی کرد:
صحابه
فرقههای مذهبی، همچون کیسانیه
فرماندهان و فرمانداران
ارتشیان
تبعیدیان
غنیمت جویان
دریافت کنندگان اقطاع
پناهندگان
سادات
علویان
شماری از عربهای شیعهء میانرودان در زمان چیرگی عثمانی به خوزستان آمدند. ***
*مسلیمه خود را پیغمبر خوانده نامه ای به پیامبر اسلام نوشته به یثرب / مدینه النبی فرستاد و پیشنهاد کرد در کار پیامبری شریک شوند !
**گود عربون، محلهء عربها … در برخی شهرهای ایران شاید یادگاری از این روزگار باشد.
به هر روی، عربها زود با ایرانیها در آمیخته یکی شدند. قم ولی تا دو سدهء پیش، عربهایش یک سوی رودخانه و دیگران سوی دیگر خانه گرفته می زیستند.
***امروزه برخی عربهای خوزستان همچنان می گویند؛ اُتْرُک التُروک ولو کانَ ابوک!
هر چند اکنون این سخنی ست از سر شوخی، یادگاری ست از تلخی روزگار شیعیان زیر فرمان عثمانی.
پی نوشت ۳
پس از چیرگی عربهای مسلمان بر ایران و پیش از استوار شدن فرمانروایی ایشان بر این کشور، ایرانیان بارها و بارها بر فرمانروایی ایشان و بر اسلام شوریدند. برخی از این شورشها هم پردامنه بود و گاهی تا چند دهه به درازا کشید.
کم و بیش همهء این شورشها دینی بود، اسلام ستیز بود ولی زرتشتی نبود !
چرا؟
شاید پرآوازه ترین شورش ایرانیان بر فرمانروایی عرب بر ایران و بر اسلام شورش بابک باشد. پیداست که وی مسلمان نیست. خود را زرتشتی هم نمی خواند. پس دینش چیست؟ او خود، دین خویش را “خرّم” گفته، خرمدین است ! اگر زرتشتی می بود که همچون بسیاری از زرتشتیان همروزگارش خود را به سادگی زرتشتی و یا بهدین می خواند.
خرمدینی چه بود و خرمدینان چه راه و روشی داشتند و چرا اکنون سر بلند کرده بودند؟اسلام در ایران / افزوده
خوانش میهنی از تاریخ
در چند دههء گذشته کم و بیش همهء رویدادهای تاریخی، به ویژه تاریخ ایران هنگام فرمانروایی عربها از دیدگاهی میهنگرایانه / ناسیونالیستی دیده شده است. در چنین چارچوبی همهء جنبشهای ایرانی بی درنگ پس از اسلام کاری از سر میهندوستی پنداشته و انگاشته شده است.
پس جای شگفتی نیست که جنبش شعوبیه را در ردهء نخشبیه / استاذ زیس و همراه خرمدینان به شمار آورده باشند… و بسیاری دیگر.
برای نمونه، جنبش شعوبیه جنبشی ست علمی و آشکارا میهنی جنبش نخشبیه دین آوری ست، که نه اسلامی ست و نه زرتشتی. همین گونه است جنبش خرمدینان که همانندی آشکاری با نخشبیه هم ندارد.
جای این پرسش هست که چرا نویسندگان مسلمان همان روزگاران از این میان تنها خرمدینان را از مباحیان / اباحه گر خوانده اند؟«اباحه» در فرهنگ فارسی عمید
۱. مباح کردن؛ حلال دانستن؛ جایز شمردن؛ روا دانستن.
۲. مشترک دانستن اموال و املاک.
اباحه گری خرمدینان را از آیین “اشتراک داراییها” در میان ایشان می دانند. می توان آن را گونه ای کمون اولیه انگاشت.
افزون بر آن ایشان سالی یک بار و پس از برپا داشتن جشنی بزرگ آیین orgi = همخوابگی گروهی برگزار می کردند.
·
Persianized Islam
By: Professor Bernard Lewi
“The work of Iranians can be seen in every field of cultural endeavor, including Arabic poetry, to which poets of Iranian origin composing their poems in Arabic made a very significant contribution.
In a sense, Iranian Islam is a second advent of Islam itself, a new Islam sometimes referred to as Islam-i Ajam (Non-Arab Islam).
It was this Persian Islam, rather than the original Arab Islam, that was brought to new areas and new peoples: to the Turks, first in Central Asia and then in the Middle East in the country which came to be called Turkey, and of course to India.
The Ottoman Turks brought a form of Iranian civilization to the walls of Vienna. […] By the time of the great Mongol invasions of the thirteenth century, Iranian Islam had become not only an important component; it had become a dominant element in Islam itself, and for several centuries the main centers of the Islamic power and civilization were in countries that were, if not Iranian, at least marked by Iranian civilization. […]
The center of the Islamic world was under Turkish and Persian states, both shaped by Iranian culture. […] The major centers of Islam in the late medieval and early modern periods, the centers of both political and cultural power, such as India, Central Asia, Iran, Turkey, were all part of this Iranian civilization.
Although much of it spoke various forms of Turkish, as well as other local languages, their classical and cultural language was Persian. Arabic was of course the language of scripture but Persian was the language of poetry, literature, administration and high culture.”
— Bernard Lewi
·
اسلام ایرانی شده
نویسنده: پروفسور برنارد لوئیس
«کار ایرانیان در هر زمینه فرهنگی از جمله شعر عربی می توان دید، که سُرایندگان ایرانی تبار با سرودن شعر خود به زبان عربی بهرهء بسزایی در آن داشتند.
به دیگر سخن، اسلام ایرانی پدیدارشدن دوم خود اسلام است، اسلام نوینی که گاهی از آن به نام اسلام عجم (اسلام غیر عرب) یاد می شود.
این اسلام ایرانی بود که به جای اسلام عربی به سرزمینهایی تازه و مردمانی دیگر آورده شد: به ترکها، در آغاز در آسیای میانه و سپس در خاورمیانه در کشوری که ترکیه نامیده شد، و البته به هند.
ترکان عثمانی گونه ای از تمدن ایرانی را به دیوارهای وین آوردند. […] در زمان تاخت بزرگ مغولان در سدهء سیزدهم، اسلام ایرانی نه تنها بخشی برجسته و شایان از اسلام شده بود، در خود جهان اسلام هم بُنپاره ای چیره شده بود و برای چندین سده کانونهای بنیادینِ فرمانروایی و تمدن اسلامی در کشورهایی بود که اگر نگوییم ایرانی، دست کم دارای تمدن ایرانی بودند. […]
مرکز جهان اسلام زیر فرمان دولت های ترک و فارس بود که هر دو آرایهء فرهنگ ایرانی گرفته بودند. […] کانونهای کلان اسلام در پایان سده های میانه و آغاز روزگار نوین، کانونهای فرمانروایی سیاسی و فرهنگی، مانند هند، آسیای میانه، ایران، ترکیه، همگی بخشی از این تمدن ایرانی بودند.
اگرچه بسیاری از آنها به گونه هایی از ترکی و همچنین دیگر زبان های بومی سخن می گفتند، زبان کلاسیک و فرهنگی ایشان فارسی بود. البته زبان عربی زبان کتاب مقدس بود وای فارسی زبان شعر و ادب و اداره و فرهنگ والا بود.»
– برنارد لوئیس