صمدِ بهرنگی خودبزرگبینی و توهمِ دانایی، اگرچه گزارههایی ناهمگون مینمایند، اما در نقطهای کور و مِهآگین، دست در دستِ هم میگذارند و بهیگانگی میرسند: برتافتنِ فرداد/ حُکمِ کلی. حُکمی بیبهره از هرگونه روششناختی، جامعهی آماری و پیمایش/ استقراء دانشیک. بهرنگی در داستانِ “افسانه دومرول” مینویسد: «هیچیک از افسانههای قدیمی، ارزشِ علمی ندارند و نباید اعتقادهای […]
خوزنیِفرهنگیدیدی آن قهقههی کبکِ خرامان حافظکه زِ سرپنجهی شاهینِ قضا غافل بود؟بر صمدِ بهرنگی و هماندیشان وی چه گذشته بود که میکوشیدند با بسیجِ روستاییان، به ناوردِ شهرها برَوَند؟ این آیا آموزهی آرنگواره/ شعارزدهی «محاصرهی شهرها از رهگذرِ روستاها»ی مائو را فرایاد نمیآوَرَد؟ از دیدرَسِ بهرنگی، شهرها، آکنده از رفاهاند و اینرا باید از آنها […]
ص. بهرنگی و نیز ف. م. جوانشیر.بهرنگی پادورزیِ خود را با آموزههای اخلاقی/ اتیک پنهان نمیکند و با ادبیاتی که بیشتر، بهنوشتههای آلاحمد و شریعتی میمانَد (گونهای آنارشیِ فرهنگی)، سر بهخیزِش برمیدارد: ادبیاتِ کودکان را نباید در تنگنایِ «تبلیغ و تلقینِ نصایحِ خشک و بی بُرو برگرد» نگاه داشت. اندرزهایی که اما بهرنگی نمیتواند برتابد […]
خودزَنیِ “فرهنگی”دگرها شنیدَستی، اینهم شِنواندیشمندی گفته بود: “حتا راهِ دوزخ هم، با حُسنِ نیت مفروش است”. همچون دوستیِ خالهخِرسه که بَردادِ مِهرَش، خرسنگی بود بر سَرِ خرسبانِ خُفته! داستان، بسی درازدامنهتر از اینهمه است و بازنماییِ واژه بهواژهاش، در این گُسترهی کوتهکرانه درنمیگنجد. سخن از پیشزمینههای”فرهنگیِ” بیدادی استکه بر مردم رفته و این، برنهادِ نوشتههای […]
مدرنیسم در سینما از نگاهِ غربی برگرفته از کتابِ در دستِ چاپِ “مدرنیسم درسینمای ایران و جهان” در میتولوژیِ یونانِ کهن، میداسشاه (king midas) ایزدوارهای است که بههرچه دست میزند آنرا به تَلای ناب تَرامیدیسد: افسانهیِ سینمای آمریکا نیز، همدیسِهی چنین استورهای است: توگویی ریشه در داستانِ باور نکردنیِ تلایِ مکنا (کارل فورمن و دیمتری […]
(بخشی از یک کتابِ در دستِ چاپ) اگر هنر و حقیقت نمیتوانند با هم زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد/ رومن رولان در دوسدهی هیجده و نوزده، هنگامکه بورژوازیِ نوپایِ اروپا بهنبردی سهمگین با فئودالیسم و کلیسا برخاسته بود و بهنمایندگی از یکایکِ مردم سخن میگفت، آرنگ/ شعارِ آزادی، برابری و برادری از دهاناش نمیافتاد. در […]